مافیای مدرسه. Part 19

+هوففففف اینقد بد و ترسناک نگاه میکرد که قلبم افتاد تو شرتم
^_^دوستان شرمنده ادمین یکم بیشعور تشریف دارن
×اتتتت
+هانننن
×بیا کمک امروز کلی کار داریم قراره ی مهمون مهم بیاد
+کی؟
×اقای جانگ با پسر و دخترشون که یکی از مهمترین مشتری های ارباب هستن
+وای خداااا😫
×تو باید بری و میز هارو گردگیری کنی و گلدون های جدید رو بزاری
+هوفففف باشه
×راستی پانسمان ارباب رو عوض کردی؟
+اره
×خب دیگه برو سر کارت
+باش ، رفتم لباسمو عوض کردم و شروع کردم به انجام کارا عمارت خیلی بزرگ بود و 6 تا میز داشت بجز میز اصلی همه میز ها کوچیک بودن اما میز اصلی طولش 4متر و عرضش 2متر بود بعداز گردگیری گلدون هارو هم گذاشتم و رفتم تو اشپز خونه
×تموم شد؟
+اره
×بیا این لباس رو بگیر (عکسش رو میزارم)
+واوو باشه
×اینو باید بپوشی برای امشب که مهمونا اومدن
+باشه خب دیگه میتونی بری
×باشه
^_^ات رفت
×هوففف دختره سربه هوا رفتم پیش ارباب وقتی که رسیدم به اتاقش اروم در زدم
_بیا داخل
× روزبخیر ارباب
_حرفتو بزن
×امروز مهمان دارین
_کی؟
×اقای جانگ به همراه دختر و پسرشون
_ کی میان؟
×شب، پدرتون گفتن که بهتون بگم تا اماده بشین
_خیل خب میتونی بری
×چشم (از اتاقش اومد بیرون)

..... ادامه دارد
فالو یادتون نره و همینطور نظر
😘