Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
دریا: خب باید بریم تو زیرزمین تا چیزی پیدا کنیم ک به کارمون بیاد
شب شد همه خوابیده بودن ما بلند شدیم به زیرزمین رفتیم
بهرام: اینجا چیزی خاصی نیست
کامیار: باید دنبال دری بگردیم ک کلیدش این باشه
همه داشتیم میگشتیم ک دستم خورد به صندلی و در باز شد ک قفل بود
دریا: بچه ها این درو؟نگاه کنید
همه امدیم هرچی کلید جا کردیم
صدرا: مال این نیست
همنجور درگیر بودیم که یک عکس خانوادگی ک ما و پدربزرگ مادربزرگ بودیم تو عکس شا بودیم
دریا:بچه ها این عکس رو نگاه کنید
همه عکس نگاه کردن
کمند:ماهمچین عکسی نگرفتیم ک
بهرام: ما اینده نیست
کامیار: یک چیزی اینجا میلنگه اصلا هیچش با هیچش جور درنمیاد
دریا: باید بریم بالا نباید کسی شک کنه الانش میدونم با اینک اون ارواح مارو نگاه میکنه ولی بریم
رفتیم خوابیدم ذهنم خیلی درگیر بود
دریا: کی بیدار؟
کامیار:من
دریا: ای بابا
کامیار: خوابم نمیبره کوکی شکلاتی
دریا: مگه من هزاربار نگفتم بهم نگو کوکی شکلاتی
کامیار:میگی زنده میریم بیرون؟
دریا: نمدونم ولی باید فردا دنبال سرنخ باشیم شاید بتونیم با روح هایی ادم هایی بی گناهی ک اینجا کشته شده صحبت کنیم و کمکمون کنند
کامیار: اگر اگر ازاد شدیم میخوای چیکار کنی
دریا: من چی میگم تو چی میگی
کامیار: بگو دیگ یکم مثبت فکر کن
دریا: میخوام دیگ کار دیجی نکنم دوست دارم ازدواج کنم بچه دار بشم نمدونم چرا ولی ارزو پدرمادرمه حالا دروغ بگه منم نمخوام(باخجالت)
کامیار:من میخوام برای خودم شرکت بزنم و دوم زن بگیرم
دریا شروع میکنه به خندیدن
بهرام: بخوابین اینقدر ور ور نکنید
کامیار: به چی میخندی؟
دریا: میدونی چرا ماهیها اینترنت ندارن؟
کامیار:نه چرا؟
دریا: چون همیشه در حال جستجو هستن و نمیتونن به هیچ جا وصل بشن
کامیار: پس منم مثل ماهیام، چون هیچ وقت به هیچ جا نمیرسم
دوتایشون شروع کردن به خندیدن
(فرداصبح)
صبحانه رو خوردیم ک مامانجون باباحاجی رفتن تو زیر زمین
مبینا:پاشین هرچیزی مشکوکی ک میبینید عکس بگیرید شب بررسی کنیم...
امشب خیلی خستم واقعا و میتونم همین پارت بزارم قول میدم فردا جبران کنم معذرت
دریا: خب باید بریم تو زیرزمین تا چیزی پیدا کنیم ک به کارمون بیاد
شب شد همه خوابیده بودن ما بلند شدیم به زیرزمین رفتیم
بهرام: اینجا چیزی خاصی نیست
کامیار: باید دنبال دری بگردیم ک کلیدش این باشه
همه داشتیم میگشتیم ک دستم خورد به صندلی و در باز شد ک قفل بود
دریا: بچه ها این درو؟نگاه کنید
همه امدیم هرچی کلید جا کردیم
صدرا: مال این نیست
همنجور درگیر بودیم که یک عکس خانوادگی ک ما و پدربزرگ مادربزرگ بودیم تو عکس شا بودیم
دریا:بچه ها این عکس رو نگاه کنید
همه عکس نگاه کردن
کمند:ماهمچین عکسی نگرفتیم ک
بهرام: ما اینده نیست
کامیار: یک چیزی اینجا میلنگه اصلا هیچش با هیچش جور درنمیاد
دریا: باید بریم بالا نباید کسی شک کنه الانش میدونم با اینک اون ارواح مارو نگاه میکنه ولی بریم
رفتیم خوابیدم ذهنم خیلی درگیر بود
دریا: کی بیدار؟
کامیار:من
دریا: ای بابا
کامیار: خوابم نمیبره کوکی شکلاتی
دریا: مگه من هزاربار نگفتم بهم نگو کوکی شکلاتی
کامیار:میگی زنده میریم بیرون؟
دریا: نمدونم ولی باید فردا دنبال سرنخ باشیم شاید بتونیم با روح هایی ادم هایی بی گناهی ک اینجا کشته شده صحبت کنیم و کمکمون کنند
کامیار: اگر اگر ازاد شدیم میخوای چیکار کنی
دریا: من چی میگم تو چی میگی
کامیار: بگو دیگ یکم مثبت فکر کن
دریا: میخوام دیگ کار دیجی نکنم دوست دارم ازدواج کنم بچه دار بشم نمدونم چرا ولی ارزو پدرمادرمه حالا دروغ بگه منم نمخوام(باخجالت)
کامیار:من میخوام برای خودم شرکت بزنم و دوم زن بگیرم
دریا شروع میکنه به خندیدن
بهرام: بخوابین اینقدر ور ور نکنید
کامیار: به چی میخندی؟
دریا: میدونی چرا ماهیها اینترنت ندارن؟
کامیار:نه چرا؟
دریا: چون همیشه در حال جستجو هستن و نمیتونن به هیچ جا وصل بشن
کامیار: پس منم مثل ماهیام، چون هیچ وقت به هیچ جا نمیرسم
دوتایشون شروع کردن به خندیدن
(فرداصبح)
صبحانه رو خوردیم ک مامانجون باباحاجی رفتن تو زیر زمین
مبینا:پاشین هرچیزی مشکوکی ک میبینید عکس بگیرید شب بررسی کنیم...
امشب خیلی خستم واقعا و میتونم همین پارت بزارم قول میدم فردا جبران کنم معذرت
۶.۴k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.