پارت ۱۷
پارت ۱۷
اسلاید دوم لباس ات
ات ویو
وارد خونه ی میرا ک شدم میرا و لیلی با دو با بشقاب دومی بوکی اومدن سمتم
/باید همه اینا رو بخوری
*مث چن شدی این چند روز
+باشه باشه بزارید بیام ت
از دوره ویران شده بودم دنیا رو سرم با دیدن اون صحنه همراه شده بود ولی ک چ اونا باهم را*بطه هم حتمن داشتن رفتم داخل اتاقی من میرا کف چمدون لیلی رو دیدم چمدون خودم هم جفتش گذاشتم و ی لباس راحت از توش در اوردم
داشتم می پوشیدم ک در زده شد
/ات؟
درو باز کردم
+بیا بریم پایین
/باشه
+رفتم پایین و دیدم فیلم مورد علاقم رو گذاشتن سریع رفتم و نشستم جلو تلویزیون و فیلمو پلی کردن
داشتیم می خوردیم غذا رو ک رسید ب جای حساس انگار بچه ها اصن این فرمه رو ندیده بودن تازه اونا اصن با من فرق داشتن اونا ت لحظه های حساس معذب می شدن ولی من چارچشمی ت تلویزیون فرو می رفتم😂
بدون اینکه چشامم رو از رو تی وی بر دارم گفتم
+ می گم میرا
*هوم
+افق قشنگه؟
*اینقد قشنگه ک نمی تونم بگم
از بقل چشمام ب لیلی نگا نگا کردم سرشو کرده بود ت بالش بزور خودمو نگه داشتم
/حالا می فهمم برا چ سانسور می کنن
دیگه خندم مث ی بمب ترکید و شرو کردم ب خندیدن
/یاااا چیس خنده داره
دل درد گرفتم( خو خارم مجبوری ب بچه بخندی؟ 😐)
*بچه ها کی موچی و شیر موز...
و منی ک ب سمت موچی و شیرموز ها حمله ور شدم
*/برا ماهم بزاررررررر
فردا
از خواب بیدار شد دیدم بین لیلی و میرا خوابیدم رپ زمین یاد دیشب افتادم
*فلش بک*
/یاااا من می خوام پیشرفت ات بخوابم
*نخیر من می خوابم
+😂
*من
/من
و ادامه دارد
مث دوتا بچه کوچولو دعوا می کردن
+بشه دیگه من بین شما دوتا می خوابم
رفتم ت جام و اونا هم اومدن
لیلی دستمو چسبید از اون طرف میرا هم بهم چسبید
*پایان فلش بک*
هنو همون جوری بودن خودشونو ت بغلم جا کرده بودن
وایییی شوشولوهای خودمین
اروم بلند شدم و رفتم ت اشپز خونه و سرو کردم ب درس کردن صبحونه
اسلاید دوم لباس ات
ات ویو
وارد خونه ی میرا ک شدم میرا و لیلی با دو با بشقاب دومی بوکی اومدن سمتم
/باید همه اینا رو بخوری
*مث چن شدی این چند روز
+باشه باشه بزارید بیام ت
از دوره ویران شده بودم دنیا رو سرم با دیدن اون صحنه همراه شده بود ولی ک چ اونا باهم را*بطه هم حتمن داشتن رفتم داخل اتاقی من میرا کف چمدون لیلی رو دیدم چمدون خودم هم جفتش گذاشتم و ی لباس راحت از توش در اوردم
داشتم می پوشیدم ک در زده شد
/ات؟
درو باز کردم
+بیا بریم پایین
/باشه
+رفتم پایین و دیدم فیلم مورد علاقم رو گذاشتن سریع رفتم و نشستم جلو تلویزیون و فیلمو پلی کردن
داشتیم می خوردیم غذا رو ک رسید ب جای حساس انگار بچه ها اصن این فرمه رو ندیده بودن تازه اونا اصن با من فرق داشتن اونا ت لحظه های حساس معذب می شدن ولی من چارچشمی ت تلویزیون فرو می رفتم😂
بدون اینکه چشامم رو از رو تی وی بر دارم گفتم
+ می گم میرا
*هوم
+افق قشنگه؟
*اینقد قشنگه ک نمی تونم بگم
از بقل چشمام ب لیلی نگا نگا کردم سرشو کرده بود ت بالش بزور خودمو نگه داشتم
/حالا می فهمم برا چ سانسور می کنن
دیگه خندم مث ی بمب ترکید و شرو کردم ب خندیدن
/یاااا چیس خنده داره
دل درد گرفتم( خو خارم مجبوری ب بچه بخندی؟ 😐)
*بچه ها کی موچی و شیر موز...
و منی ک ب سمت موچی و شیرموز ها حمله ور شدم
*/برا ماهم بزاررررررر
فردا
از خواب بیدار شد دیدم بین لیلی و میرا خوابیدم رپ زمین یاد دیشب افتادم
*فلش بک*
/یاااا من می خوام پیشرفت ات بخوابم
*نخیر من می خوابم
+😂
*من
/من
و ادامه دارد
مث دوتا بچه کوچولو دعوا می کردن
+بشه دیگه من بین شما دوتا می خوابم
رفتم ت جام و اونا هم اومدن
لیلی دستمو چسبید از اون طرف میرا هم بهم چسبید
*پایان فلش بک*
هنو همون جوری بودن خودشونو ت بغلم جا کرده بودن
وایییی شوشولوهای خودمین
اروم بلند شدم و رفتم ت اشپز خونه و سرو کردم ب درس کردن صبحونه
۱۰.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.