بابایی جونم💙☯p ۱
ویو جینا❤☸
سلام من جینا هستم دختر پارک جیمین بهترین دنسر گروه BTS معروف ترین گروه توی کره ی جنوبی و الان ۱۸ سالم هست من زیاد با پدرم وقت نمیگزرونم چون بیشتر وقت ها خونه نیست بخواطر اینکه همش به مسافرت میره مثلا الان رفته امریکا برای کنسرت بابام انقدر که به ارمی ها اهمیت میده به من اهمیت نمیده ولی من عاشق مامانم هستم و اون همیشه پیشمه من زیاد خوشم نمیاد خواهر یا برادر داشته باشم ولی چند روزیه مامانم هی بهم میگه«اگر یه هم بازی داشتی باهاش چیکار میکردی »یا میگه«جینا عزیزم تو دلت خواهر برادر میخواد»منم در جواب همیشه همین رو میگم«مامان من خودم اینجا اضافی هستم »یا میگم«خودت میدونی که من از خواهر برادر داشتن متنفرم »
جینا:اوما من میرم بیرون کاری نداری
(بچه ها اوما به معنی مامان هست به کره ای میشه اوما)
ملیسا:نه عزیزم برو (اسم مامانش رو به زهنم نیومد همون ملیسا تو رمان ازدواج اجباری گزاشتم)
جینا راه افتاد سمت خونه ی دوستش یونا(یونا دوست صمیمی جینا هست)
جینا زنگ در رو زد
(چیه توقع ندارید که صدای زنگ در رو در بیارم😑😐)
یونا:وای عشقم توییی
جینا پرید بغل یونا
جینا:سلام اسکلم نمیخوای دعوت کنی بیام تو
یونا:نه همینجا بهتری (خنده) نه بابا شوخی کردم بیا بریم تو
جینا:سلام خاله(مامان یونا رو میگه خاله) {مامان یونا رو این جوری م. ی نشون میدم }
م.ی :سلام عزیزم خوبی
جینا:خوبم خاله مرسی
م. ی:بشین عزیزم الان براتون خوراکی میارم
جینا:مرسی خاله
ادامه دارد.......
اسکی ممنوع ❌
بچه ها اگر خوب شد تو کامت ها بگید نظر ببیند ادامه بدم یا نه 😘🦋
سلام من جینا هستم دختر پارک جیمین بهترین دنسر گروه BTS معروف ترین گروه توی کره ی جنوبی و الان ۱۸ سالم هست من زیاد با پدرم وقت نمیگزرونم چون بیشتر وقت ها خونه نیست بخواطر اینکه همش به مسافرت میره مثلا الان رفته امریکا برای کنسرت بابام انقدر که به ارمی ها اهمیت میده به من اهمیت نمیده ولی من عاشق مامانم هستم و اون همیشه پیشمه من زیاد خوشم نمیاد خواهر یا برادر داشته باشم ولی چند روزیه مامانم هی بهم میگه«اگر یه هم بازی داشتی باهاش چیکار میکردی »یا میگه«جینا عزیزم تو دلت خواهر برادر میخواد»منم در جواب همیشه همین رو میگم«مامان من خودم اینجا اضافی هستم »یا میگم«خودت میدونی که من از خواهر برادر داشتن متنفرم »
جینا:اوما من میرم بیرون کاری نداری
(بچه ها اوما به معنی مامان هست به کره ای میشه اوما)
ملیسا:نه عزیزم برو (اسم مامانش رو به زهنم نیومد همون ملیسا تو رمان ازدواج اجباری گزاشتم)
جینا راه افتاد سمت خونه ی دوستش یونا(یونا دوست صمیمی جینا هست)
جینا زنگ در رو زد
(چیه توقع ندارید که صدای زنگ در رو در بیارم😑😐)
یونا:وای عشقم توییی
جینا پرید بغل یونا
جینا:سلام اسکلم نمیخوای دعوت کنی بیام تو
یونا:نه همینجا بهتری (خنده) نه بابا شوخی کردم بیا بریم تو
جینا:سلام خاله(مامان یونا رو میگه خاله) {مامان یونا رو این جوری م. ی نشون میدم }
م.ی :سلام عزیزم خوبی
جینا:خوبم خاله مرسی
م. ی:بشین عزیزم الان براتون خوراکی میارم
جینا:مرسی خاله
ادامه دارد.......
اسکی ممنوع ❌
بچه ها اگر خوب شد تو کامت ها بگید نظر ببیند ادامه بدم یا نه 😘🦋
۱۱.۶k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.