پارت 14
پارت 14
سوبین: پس اونوقت بابای بومگیو، قاتل بابام نبوده ! ای کاش زودتر می فهمیدم، که دیگه انقد باهاش بد نباشم!
( فردای آن روز، مدرسه)
سوبین: بومگیو! بومگیو : بله! سوبین : من ازت معذرت میخوام... و سوبین رفت!
بومگیو: چرا نگفت بابت چی؟ چش شده؟ چرا یهو ازم معذرت خواهی کرد؟
ولش کن اگه خودش می خواست بهم میگفت!
جونگوون: های بومگیو! چطوری؟
بومگیو: سلام! بد نیستم؛ تو چطور؟
جونگوون: چرا چیشده؟
بومگیو: هیچی... جونگوون: میتونم زنگ تفریح ها باهات بیام؟
بومگیو : اره حتما!
تهیون که داشت از کنار به حرف های اون دوتا گوش میداد گفت: ببخشید انتقالی! ولی اون نمیتونه امروز باهات بیاد!
بومگیو اون روز خیلی از دست تهیون عصبانی شد و موقع برگشت به خونه کلی با تهیون کل کل کرد!
بومگیو: یاااا! کانگ تهیون! این چه کاری بود امروز کردی؟ چرا سعی داری جونگوون رو ازم دور کنی؟ بگوووو...
تهیون بدون هیچ جوابی از بومگیو رد شد اما بومگیو...
سوبین: پس اونوقت بابای بومگیو، قاتل بابام نبوده ! ای کاش زودتر می فهمیدم، که دیگه انقد باهاش بد نباشم!
( فردای آن روز، مدرسه)
سوبین: بومگیو! بومگیو : بله! سوبین : من ازت معذرت میخوام... و سوبین رفت!
بومگیو: چرا نگفت بابت چی؟ چش شده؟ چرا یهو ازم معذرت خواهی کرد؟
ولش کن اگه خودش می خواست بهم میگفت!
جونگوون: های بومگیو! چطوری؟
بومگیو: سلام! بد نیستم؛ تو چطور؟
جونگوون: چرا چیشده؟
بومگیو: هیچی... جونگوون: میتونم زنگ تفریح ها باهات بیام؟
بومگیو : اره حتما!
تهیون که داشت از کنار به حرف های اون دوتا گوش میداد گفت: ببخشید انتقالی! ولی اون نمیتونه امروز باهات بیاد!
بومگیو اون روز خیلی از دست تهیون عصبانی شد و موقع برگشت به خونه کلی با تهیون کل کل کرد!
بومگیو: یاااا! کانگ تهیون! این چه کاری بود امروز کردی؟ چرا سعی داری جونگوون رو ازم دور کنی؟ بگوووو...
تهیون بدون هیچ جوابی از بومگیو رد شد اما بومگیو...
۲.۰k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.