عشق حقیقی پارت دو
عشق حقیقی پارت دو
علامت کوک_ علامت هه سو+
بادیگاردا اومدن منو گرفتن ولی وقتی داشتیم میرفتیم در رفتم اشکام فقط میریختن ...
پایان فلش بک
+انقدر دوییدم که بی جون افتادم روی برگ های جنگل پاهام کبود بود از سرما داشتم میلرزیدم که یه نفر دیدم بادیگاردا پیدام کردن دیگه جون نداشتم تکون بخورم که یهو
چشمامو بستم و به سیاهی متلق رفتم....
وقتی بیدار شدم دیدم یه جایی مثل زیر زمین که پر خون بود و بوی گند میداد که دستو پاهایم بسته بود...
که یهو در با شتاب باز شد
_ بلاخره بیدار شدی کوچولو
+ با صدای بی جون گفتم من کجام
_ بلاخره میفهمی + اومد دستو پاهامو باز کرد براید استایل بغلم کرد جون نداشتم تکون
بخورم واسه همین توی بغلش تکون نخوردم چشمام بسته بود
که یهو تو اب فرود اومدم ولی من نمیتونستم
تکون بخورم بازم چشمم رو بستم حدود پنج دیقه گذشت
از زبون کوک
_ از زیر زمین اوردمش بیرون چشماش همینجوری بسته بود تصمیم گرفتم بندازمش تو استخر که جون بگیره ولی بد تر رفت زیر اب پنج دیقه گذشت نیومد بیرون پریدم تو اب هنوزم چشمش بسته بود اوردمش بیرون هرچی تکونش دادام چشماشو باز نکرد تنفس دهان به دهان بهش دادم که اب از دهنش ریخت بیرون + کا... ر.. ی به... م.. نداشته..... باش
تبش رو گرفتم که دیدم خیلی بالاس سریع به خدمتکار گفتم لباسشو عوض کنه گذاشتمش رو تختم خیلی کیوت بود مخصوصا موهای مشکی بلندش که روی صورتش چسبیده بود...
علامت کوک_ علامت هه سو+
بادیگاردا اومدن منو گرفتن ولی وقتی داشتیم میرفتیم در رفتم اشکام فقط میریختن ...
پایان فلش بک
+انقدر دوییدم که بی جون افتادم روی برگ های جنگل پاهام کبود بود از سرما داشتم میلرزیدم که یه نفر دیدم بادیگاردا پیدام کردن دیگه جون نداشتم تکون بخورم که یهو
چشمامو بستم و به سیاهی متلق رفتم....
وقتی بیدار شدم دیدم یه جایی مثل زیر زمین که پر خون بود و بوی گند میداد که دستو پاهایم بسته بود...
که یهو در با شتاب باز شد
_ بلاخره بیدار شدی کوچولو
+ با صدای بی جون گفتم من کجام
_ بلاخره میفهمی + اومد دستو پاهامو باز کرد براید استایل بغلم کرد جون نداشتم تکون
بخورم واسه همین توی بغلش تکون نخوردم چشمام بسته بود
که یهو تو اب فرود اومدم ولی من نمیتونستم
تکون بخورم بازم چشمم رو بستم حدود پنج دیقه گذشت
از زبون کوک
_ از زیر زمین اوردمش بیرون چشماش همینجوری بسته بود تصمیم گرفتم بندازمش تو استخر که جون بگیره ولی بد تر رفت زیر اب پنج دیقه گذشت نیومد بیرون پریدم تو اب هنوزم چشمش بسته بود اوردمش بیرون هرچی تکونش دادام چشماشو باز نکرد تنفس دهان به دهان بهش دادم که اب از دهنش ریخت بیرون + کا... ر.. ی به... م.. نداشته..... باش
تبش رو گرفتم که دیدم خیلی بالاس سریع به خدمتکار گفتم لباسشو عوض کنه گذاشتمش رو تختم خیلی کیوت بود مخصوصا موهای مشکی بلندش که روی صورتش چسبیده بود...
۱۲.۹k
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.