part ¹⁰
part ¹⁰
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
دستش و به سمت گردنم برد و فاصله لب هامون و کمتر کرد. دست هام سرد سرد بودن و هیچ نمیدونستم چیکار کنم مثل اینکه بدنم هیچ واکنشی نسبت به این موضوع نداشت. همه چیز آماده بود برای داشتن یه بوسه رمانتیک اما سوال این بود که آیا واقعا میخواستم اولین بوسه عاشقانه ام و با کیوم تجربه کنم؟
لب هاش و به لب هام نزدیکتر کرد تا بوسه ای بر لبانم بکارد که ناگهان به عقب پرتاب و نقش زمین شد. تا به خودم اومدم دیدم تهیونگ یقه اش رو گرفته و مشت هاش رو یکی پس از دیگری تو صورت کیوم فرود می یاره. بهت زده به سمتش رفتم و جیغ و داد کردم تا ولش کنه اما مثل اینکه زهرش رو تا نمیریخت آروم نمیگرفت. مثل شیر درنده و مخوفی شده بود که قفس دریده و خوی وحشیگرش رو آزاد کرده.
+ تهیونگ.. ولش کن.. خواهش میکنم اینجوری میکشیش.. یکی کمک کنه!!!
هیچکس به التماس هام برای کمک و ازهم جدا کردنشون بهایی نمیدادند چون کم و کان جرعت نداشتند با دیدن این حالت تهیونگ جلوتر برن. از ترس توی لاک هاشون جمع شده بودند و به تماشا از دور قناعت کرده بودند. هنری و سورنا رو برای کمک صدا میزدم اما حتی مطمئن نبودم اینجا بودن یا نه!
با بیم نزدیکتر شدم و دستش که برای زدن دوباره کیوم بالا رفته بود و صفت گرفتم و گونه ام و بهش چسبوندم و با اشک هام التماسش کردم
+ تمومش کن تهیونگ لطفاً..هق میکشیش..خواهش میکنم بیا از اینجا بریم هق..لطفا من و هق..انقدر نترسون..!
نگاه نگرانی بهم انداخت و بلند شد.
دستش و که هنوز هم صفت و سخت چسبیده بودم رها کردم و پشت سرش از کلوپ خارج شدم. جرعت یک کلمه حرف زدن هم نداشتم. حتی نمیتونستم به چهره اش نگاه کنم؛ چون هربار که نگاه میکردم چیزی جز خشم و نفرت نصیبم نمیشد! ولی از طرفی عصبانی بودمو نمیتونستم توجیحی برای کار بیشرمانه اش پیدا بکنم. هیچ کجای جهان بوسیدن معشوق یا دختر و پسر مورد علاقه پرداخت بهای کتک نیست و هیچ کجا هم این کار ناپسند القا نشده.
اون میتونه هر دختری رو در ثانیه بدون توجه به زمان و مکان و آدم های اطرافش، بدون توجه به حرف دیگران ببوسه و باهاش خوش بگذرونه اما بهای بوسهی من خون و خونریزیه!
اون هم باید متوجه عصبانیت من میشد.
ماشین و آوردن و هر دو بی معطلی سوار شدیم
دزدکی و زیرزیرکی نگاهش میکردم تا هرموقع که چهره ملایمتری دیدم سر صحبت و باز کنم اما هیچ چیز اندازه نوک سوزن هم فرق نمیکرد الا جو سنگین بینمون که رفته رفته حتی سنگینتر و خبیث تر هم میشد. بالاخره به خودم جرعت دادم تا سکوت سنگین وزن و از میان بردارم
...................
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
دستش و به سمت گردنم برد و فاصله لب هامون و کمتر کرد. دست هام سرد سرد بودن و هیچ نمیدونستم چیکار کنم مثل اینکه بدنم هیچ واکنشی نسبت به این موضوع نداشت. همه چیز آماده بود برای داشتن یه بوسه رمانتیک اما سوال این بود که آیا واقعا میخواستم اولین بوسه عاشقانه ام و با کیوم تجربه کنم؟
لب هاش و به لب هام نزدیکتر کرد تا بوسه ای بر لبانم بکارد که ناگهان به عقب پرتاب و نقش زمین شد. تا به خودم اومدم دیدم تهیونگ یقه اش رو گرفته و مشت هاش رو یکی پس از دیگری تو صورت کیوم فرود می یاره. بهت زده به سمتش رفتم و جیغ و داد کردم تا ولش کنه اما مثل اینکه زهرش رو تا نمیریخت آروم نمیگرفت. مثل شیر درنده و مخوفی شده بود که قفس دریده و خوی وحشیگرش رو آزاد کرده.
+ تهیونگ.. ولش کن.. خواهش میکنم اینجوری میکشیش.. یکی کمک کنه!!!
هیچکس به التماس هام برای کمک و ازهم جدا کردنشون بهایی نمیدادند چون کم و کان جرعت نداشتند با دیدن این حالت تهیونگ جلوتر برن. از ترس توی لاک هاشون جمع شده بودند و به تماشا از دور قناعت کرده بودند. هنری و سورنا رو برای کمک صدا میزدم اما حتی مطمئن نبودم اینجا بودن یا نه!
با بیم نزدیکتر شدم و دستش که برای زدن دوباره کیوم بالا رفته بود و صفت گرفتم و گونه ام و بهش چسبوندم و با اشک هام التماسش کردم
+ تمومش کن تهیونگ لطفاً..هق میکشیش..خواهش میکنم بیا از اینجا بریم هق..لطفا من و هق..انقدر نترسون..!
نگاه نگرانی بهم انداخت و بلند شد.
دستش و که هنوز هم صفت و سخت چسبیده بودم رها کردم و پشت سرش از کلوپ خارج شدم. جرعت یک کلمه حرف زدن هم نداشتم. حتی نمیتونستم به چهره اش نگاه کنم؛ چون هربار که نگاه میکردم چیزی جز خشم و نفرت نصیبم نمیشد! ولی از طرفی عصبانی بودمو نمیتونستم توجیحی برای کار بیشرمانه اش پیدا بکنم. هیچ کجای جهان بوسیدن معشوق یا دختر و پسر مورد علاقه پرداخت بهای کتک نیست و هیچ کجا هم این کار ناپسند القا نشده.
اون میتونه هر دختری رو در ثانیه بدون توجه به زمان و مکان و آدم های اطرافش، بدون توجه به حرف دیگران ببوسه و باهاش خوش بگذرونه اما بهای بوسهی من خون و خونریزیه!
اون هم باید متوجه عصبانیت من میشد.
ماشین و آوردن و هر دو بی معطلی سوار شدیم
دزدکی و زیرزیرکی نگاهش میکردم تا هرموقع که چهره ملایمتری دیدم سر صحبت و باز کنم اما هیچ چیز اندازه نوک سوزن هم فرق نمیکرد الا جو سنگین بینمون که رفته رفته حتی سنگینتر و خبیث تر هم میشد. بالاخره به خودم جرعت دادم تا سکوت سنگین وزن و از میان بردارم
...................
۹۴۹
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.