پارت 19
ایملدا آروم باش هوم باشه یواش یواش همه چیز رو خودت بیاد میاری
باشه
گرسنه ای
اوم آره بیا باهم بخوریم حتی خودم بهت میدم
مگه بچم
چه علاقه ای داره میخوام خودم بهت بدم
میدونی اصلا از این لوس بازی ها خوشم نمیاد
واقعا خدا رو شکر چون خودمم دوست نداره لوس کنم بقیه رو
پس چرا این کار رو میکنی
فک کنم فقط میخوام تو رو لوس کنم
یاااا نکنی بهتره
باشه باشه بیا بخوریم
راستی
هوم
من میخواستم چیزی بگم قرار آخر این ماه یه جشن بزرگی توی خونه پدرم برگزار بشه ازت میخوام به عنوان دوست دخترم بیای اونجا
ولی......
میدونم قبول نکردی ولی باید بیای اون موقع اگه عاشقم نشدی میتونی بعد از جشن بری
واقعا
آره اوم ممنون
پرش زمانی موقع جشن
ایملدا ویو
من توی این یه ماهی که پیش کوک بودم عاشقش شدم اون از هر نظری برام عالیه ولی هنوز از احساساتم مطمئن نیستم
کوک ویو
نخیرم اون طوری نیست تهیونگ
تا کی میخوای خودت رو گول بزنی کوک خودتم میدونی که عاشق ایملدا شدی پس چرا انکارش میکنی
نه تهیونگ من عاشقش نشدم و نبایدم بشم اون فقط واسه نقشش قراره همراه من بازی کنه
من اینطوری فکر نمیکنم به نظرم اونم عاشقته کوک تو میتونی بهش اعتراف کنی هنوز دیر نیست
کوک تهیونگ برو
ته کو...
گفتم برو فهمیدی فقط برو بروووووووو
باشه باشه میرم ولی به حرف هام فکر کن
کوک ویو
به کدوم یک از حرفات فکر کنم تهیونگ من خودم خیلی خوب میدونم عاشق ایملدا هستم ولی هنوز حاضر نیستم عاشق کسی جز ا/ت بشم ولی ایملدا اون اون..... ولش کن فردا جشن داریم بهتره با ایملدا برم خرید
لباس هام رو عوض کردم در اتاقش رو زدم که اومد بیرون انگار اونم داشت میرفت جایی
ایملدا اوو کوک تویی کاری داشتی
اره میخواستم بگم بیا بریم خرید تو کی حاضر شدی
راستش منم باید میرفتم کتابخانه و یه کاری هم بیرون داشتم
اوم باشه بیا من میبرمت
باشه بریم رفتیم بیرون اول رفتیم کتابخانه بعد رفتیم جلوی در یه خونه ای من یکم دورتر از ایملدا وایستاده بودم داشتم نگاهش میکردم که گوشیم زنگ خورد بازش کردم داشتم حرف میزدم ولی از یه طرف حواسم پیش ایملدا بود
ایملدا ویو در رو زدم چند دقیقه بعد هان در رو باز کرد اون روز توی بیمارستان بهم اعتراف کرده بود ولی من دوستش نداشتم ميخواستم الان بهش بگم خدا رو شکر جونگ کوک نیومد پیشم
هان وای تویی ایملدا بیا تو
نه ممنون راستش میخواستم راجب پیشنهادت
قبول میکنی
راستش.......
باشه
گرسنه ای
اوم آره بیا باهم بخوریم حتی خودم بهت میدم
مگه بچم
چه علاقه ای داره میخوام خودم بهت بدم
میدونی اصلا از این لوس بازی ها خوشم نمیاد
واقعا خدا رو شکر چون خودمم دوست نداره لوس کنم بقیه رو
پس چرا این کار رو میکنی
فک کنم فقط میخوام تو رو لوس کنم
یاااا نکنی بهتره
باشه باشه بیا بخوریم
راستی
هوم
من میخواستم چیزی بگم قرار آخر این ماه یه جشن بزرگی توی خونه پدرم برگزار بشه ازت میخوام به عنوان دوست دخترم بیای اونجا
ولی......
میدونم قبول نکردی ولی باید بیای اون موقع اگه عاشقم نشدی میتونی بعد از جشن بری
واقعا
آره اوم ممنون
پرش زمانی موقع جشن
ایملدا ویو
من توی این یه ماهی که پیش کوک بودم عاشقش شدم اون از هر نظری برام عالیه ولی هنوز از احساساتم مطمئن نیستم
کوک ویو
نخیرم اون طوری نیست تهیونگ
تا کی میخوای خودت رو گول بزنی کوک خودتم میدونی که عاشق ایملدا شدی پس چرا انکارش میکنی
نه تهیونگ من عاشقش نشدم و نبایدم بشم اون فقط واسه نقشش قراره همراه من بازی کنه
من اینطوری فکر نمیکنم به نظرم اونم عاشقته کوک تو میتونی بهش اعتراف کنی هنوز دیر نیست
کوک تهیونگ برو
ته کو...
گفتم برو فهمیدی فقط برو بروووووووو
باشه باشه میرم ولی به حرف هام فکر کن
کوک ویو
به کدوم یک از حرفات فکر کنم تهیونگ من خودم خیلی خوب میدونم عاشق ایملدا هستم ولی هنوز حاضر نیستم عاشق کسی جز ا/ت بشم ولی ایملدا اون اون..... ولش کن فردا جشن داریم بهتره با ایملدا برم خرید
لباس هام رو عوض کردم در اتاقش رو زدم که اومد بیرون انگار اونم داشت میرفت جایی
ایملدا اوو کوک تویی کاری داشتی
اره میخواستم بگم بیا بریم خرید تو کی حاضر شدی
راستش منم باید میرفتم کتابخانه و یه کاری هم بیرون داشتم
اوم باشه بیا من میبرمت
باشه بریم رفتیم بیرون اول رفتیم کتابخانه بعد رفتیم جلوی در یه خونه ای من یکم دورتر از ایملدا وایستاده بودم داشتم نگاهش میکردم که گوشیم زنگ خورد بازش کردم داشتم حرف میزدم ولی از یه طرف حواسم پیش ایملدا بود
ایملدا ویو در رو زدم چند دقیقه بعد هان در رو باز کرد اون روز توی بیمارستان بهم اعتراف کرده بود ولی من دوستش نداشتم ميخواستم الان بهش بگم خدا رو شکر جونگ کوک نیومد پیشم
هان وای تویی ایملدا بیا تو
نه ممنون راستش میخواستم راجب پیشنهادت
قبول میکنی
راستش.......
۱۲۹.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.