چند پارتی از یونگی عشق کوچولو
های من هانا هستم ۲۰ سالمه و امروز روز اول دانشگاهم هس . امروز با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم کارای لازم رو انجام دادم لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین که دیدم اجوما داره میز صبحانه رو میچینه
اجوما: صبح بخیر دخترم بیا صبحانه ات رو بخور
هانا: صبح شما هم بخیر صبحانه خوردم و به طرف دانشگاه رفتم
های من یونگی هستم ۲۰ سالمه و امروز روز اول دانشگاهم هس . صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم
کارای لازم رو انجام دادم داشتم دنبال یه لباس میگشتم که صدای در اومد
یونگی: بفرمایید
اجوما : پسرم بیا پایین صبحانه بخور
یونگی: باشه الان میام
بعد از اینکه یه لباس(عکس لباس یونگی و هانا رو میذارم تو پست بعدی)پیدا کردم رفتم پایین صبحانه خوردم و رفتم
دانشگاه
فلش بک به دانشگاه
استاد: سلام بچه ها امروز دوتا دانشجوی جدید داریم
هانا ، یونگی بفرمایید تو
فلش بک بعد از اینکه هانا و یونگی خودشونو معرفی کردن
(میدونم خیلی گشادم:/)
ویو هانا
این پسره یونگی چقدر کراشه خوشبختانه کنارش میشینم ....
#bts #بی_تی_اس
اجوما: صبح بخیر دخترم بیا صبحانه ات رو بخور
هانا: صبح شما هم بخیر صبحانه خوردم و به طرف دانشگاه رفتم
های من یونگی هستم ۲۰ سالمه و امروز روز اول دانشگاهم هس . صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم
کارای لازم رو انجام دادم داشتم دنبال یه لباس میگشتم که صدای در اومد
یونگی: بفرمایید
اجوما : پسرم بیا پایین صبحانه بخور
یونگی: باشه الان میام
بعد از اینکه یه لباس(عکس لباس یونگی و هانا رو میذارم تو پست بعدی)پیدا کردم رفتم پایین صبحانه خوردم و رفتم
دانشگاه
فلش بک به دانشگاه
استاد: سلام بچه ها امروز دوتا دانشجوی جدید داریم
هانا ، یونگی بفرمایید تو
فلش بک بعد از اینکه هانا و یونگی خودشونو معرفی کردن
(میدونم خیلی گشادم:/)
ویو هانا
این پسره یونگی چقدر کراشه خوشبختانه کنارش میشینم ....
#bts #بی_تی_اس
۷.۹k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.