مافیای من
#مافیای_من
پارت ۹۰
رفتن بیمارستان وقتی وارد شدن همون لحظه لیا امد ( با گریه )
جیمین : لیا ( با تعجب
کوک : تو چرا امدی
لیا : انتظار داری نیاممم ( باداد)
تهیونگ : لیا ارم باش
لیا : چه طوری اروم باشممم دوستم تو اتاق عمله
ایو : باشهه ارم باش
نیم ساعت گذشت
ایو : لیا پاشو بریم بیرون
لیا : نمی خوام ( با بغض
ایو : پاشو یکم هوا بخور
تهیونگ : لیا پاشو
لیا و ایو رفتن بیرون
یکم بعد دکتر امد
جیمین : چی شدد
دکتر : متاسفم ما هر کاری کردیم ولی مرگ مغزی شدن
ات : چی
جیمین : بعنی چی
کوک : یعنی میا مرد ؟
دکتر : تسلیت میگم
جیمین : شما چه طوری گذاشتینننننن
دکتر: ما همه تلاشمون رو کردیم
ات : چه طور تلاش کردین کهههه الان مردهههه ( بیچاره دکتر 😂💔)
جیمین نشست زمین
ات ؛ جیمین ارم باش
یهو لیا امد
لیا : چیشد ؟
کوک : هیچی بهش نگین ( ارم
ات : چه طوری نگیمم ( ارم
لیا : با شماممم
تهیونگ : لیا ارم باش
لیا : بهت میگم چی شددددد
ات : بین لیا....
خوایت حرف بزنه
لیا : نگفتمممم ارممم کن گفتم بگ چی شد
دکتر می خواست بره که
لیا : اقای دکتر شما بگین
دکتر : تسلیت میگم
لیا افتاد زمین رو زمین
لیا : میااااااا ( با گریههه
*( نکته لیا با میا خیلی صمیمی بودن )
ات : ارم باش
ایو : لیت بلند شو
لیا بلن شد به طرف جیمین رفت و زد
لیا : چقدررر بهت گفتممم اونو درگیر این بازیاا نکن چقدر گفتممم ولش کن
ات و تهیونگ و ایو جلوش رو گرفت
تهیونگ : هی دختر ارم باش
لیا : اگر کوک چیزی نمی فگتتتتت الان میا پیش من بود
کوک : خودش خواست بیاد شرکت
لیا : بسههه خفه شووو همش تقصیر توعهههه همش تقصیر دوتاتونه
ات : لیا
لیا : ولم کنید
یهو میا رو اوردن روی تخت
لیا : میاااااااا تروخدا بگو اینا همش دروغه
لیا : قرار بود بریم خرید قرار بو بریم لباس بچه انتخاب کنیم تروخدا پاشوووو
کو ک: بچه ؟
لیا : میااااااااا پاشووو ( با گریه
ات رفت پیش کوک
ات : کوک الان بهش گیر نده
کوک : یعنی چی
ات : حاملس
لیا : میا بلندشو
کوک رفت پیش لیا خواست دستش رو بگیره
لیا : ولم کن بهم دست نزنننن
کوک : باشههه ارم باش
جیمین رفت پیش لیا
جیمین : بیا بریم بیرون
لیا و جیمین رفتن بیرون
کوک : الان باید خوشحال باشم یا گریه کنم
پارت ۹۰
رفتن بیمارستان وقتی وارد شدن همون لحظه لیا امد ( با گریه )
جیمین : لیا ( با تعجب
کوک : تو چرا امدی
لیا : انتظار داری نیاممم ( باداد)
تهیونگ : لیا ارم باش
لیا : چه طوری اروم باشممم دوستم تو اتاق عمله
ایو : باشهه ارم باش
نیم ساعت گذشت
ایو : لیا پاشو بریم بیرون
لیا : نمی خوام ( با بغض
ایو : پاشو یکم هوا بخور
تهیونگ : لیا پاشو
لیا و ایو رفتن بیرون
یکم بعد دکتر امد
جیمین : چی شدد
دکتر : متاسفم ما هر کاری کردیم ولی مرگ مغزی شدن
ات : چی
جیمین : بعنی چی
کوک : یعنی میا مرد ؟
دکتر : تسلیت میگم
جیمین : شما چه طوری گذاشتینننننن
دکتر: ما همه تلاشمون رو کردیم
ات : چه طور تلاش کردین کهههه الان مردهههه ( بیچاره دکتر 😂💔)
جیمین نشست زمین
ات ؛ جیمین ارم باش
یهو لیا امد
لیا : چیشد ؟
کوک : هیچی بهش نگین ( ارم
ات : چه طوری نگیمم ( ارم
لیا : با شماممم
تهیونگ : لیا ارم باش
لیا : بهت میگم چی شددددد
ات : بین لیا....
خوایت حرف بزنه
لیا : نگفتمممم ارممم کن گفتم بگ چی شد
دکتر می خواست بره که
لیا : اقای دکتر شما بگین
دکتر : تسلیت میگم
لیا افتاد زمین رو زمین
لیا : میااااااا ( با گریههه
*( نکته لیا با میا خیلی صمیمی بودن )
ات : ارم باش
ایو : لیت بلند شو
لیا بلن شد به طرف جیمین رفت و زد
لیا : چقدررر بهت گفتممم اونو درگیر این بازیاا نکن چقدر گفتممم ولش کن
ات و تهیونگ و ایو جلوش رو گرفت
تهیونگ : هی دختر ارم باش
لیا : اگر کوک چیزی نمی فگتتتتت الان میا پیش من بود
کوک : خودش خواست بیاد شرکت
لیا : بسههه خفه شووو همش تقصیر توعهههه همش تقصیر دوتاتونه
ات : لیا
لیا : ولم کنید
یهو میا رو اوردن روی تخت
لیا : میاااااااا تروخدا بگو اینا همش دروغه
لیا : قرار بود بریم خرید قرار بو بریم لباس بچه انتخاب کنیم تروخدا پاشوووو
کو ک: بچه ؟
لیا : میااااااااا پاشووو ( با گریه
ات رفت پیش کوک
ات : کوک الان بهش گیر نده
کوک : یعنی چی
ات : حاملس
لیا : میا بلندشو
کوک رفت پیش لیا خواست دستش رو بگیره
لیا : ولم کن بهم دست نزنننن
کوک : باشههه ارم باش
جیمین رفت پیش لیا
جیمین : بیا بریم بیرون
لیا و جیمین رفتن بیرون
کوک : الان باید خوشحال باشم یا گریه کنم
۱۳.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.