* پرش زمانی به وقتی که ۷ شب فردا*
* پرش زمانی به وقتی که ۷ شب فردا*
ویو یونا
کم کم داشتیم حرکت میکردیم آدرس جایی که فرستاده بود توی جنگل بود خیلی نگران بودن توی اتاق خواب بودم داشتم آماده میشدم که یجی اومد تو اتاق و گفت
یجی=یونا آماده ای
یونا= یجی
یجی= جونم
یونا= یه لحظه بیا داخل
یجی= اومدم
یجی= چی شده
یونا= میگم تو بیبی چک داری
یجی= برا چی میخوای نکنه
یونا،= امروز حالت تهوع داشتم و سرم خیلی درد میکنه و چند علائم که مثل بارداری هست
یجی= این که خوبه اره همرام دارم چون همیشه لازمه
یونا= بده من
یجی= تو کیفم هست
رفتم و تستش کردم اومدم بیرون و یجی گفت
یجی= چی شده
یونا= مثبته باردارم
یجی= این عالیه دیوانه یونگی و سوهو خیلی خوشحال میشن
یونا= باشه بزار بعد از اوردن سوهو میگم
یجی= آفرین حالا بیا بریم
یونا= بریم
ویو یونگی
من پایین بودم منتظر یونا و یجی بودم تا سوار ماشین بشیم و بریم اومدن و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم و رسیدیم
و به یونا گفتم
یونگی=یونا و یجی شما تو ماشین باشین
یونا= امکان نداره
یونگی= ببین یونا امکان داره درگیر بشیم
یونا= توروخدا بزار منم بیام
یونگی= یجی
یجی= بله
یونگی= یونا رو ببر تو ماشین
یجی= یونا بیا بریم مکه نمیخوای پسرت رو سالم بینی
یونا= باشه ..ولی سریع بیاین
یونگی= باشه قشنگم
ویو یجی
خیلی نگران یونا بودم خیلی استرس داشت براش خیلی بد بود باردار بود کم کم داشت بغض میکرد گفتم
یجی= یونا گریه نکن
یونا = نگرانم( بغض)
یجی= یونا تو بارداری نباید بهت استرس و ترس وارد بشه
یونا= اگه اتفاقی بیوفته چی
ویو یونا
کم کم داشتیم حرکت میکردیم آدرس جایی که فرستاده بود توی جنگل بود خیلی نگران بودن توی اتاق خواب بودم داشتم آماده میشدم که یجی اومد تو اتاق و گفت
یجی=یونا آماده ای
یونا= یجی
یجی= جونم
یونا= یه لحظه بیا داخل
یجی= اومدم
یجی= چی شده
یونا= میگم تو بیبی چک داری
یجی= برا چی میخوای نکنه
یونا،= امروز حالت تهوع داشتم و سرم خیلی درد میکنه و چند علائم که مثل بارداری هست
یجی= این که خوبه اره همرام دارم چون همیشه لازمه
یونا= بده من
یجی= تو کیفم هست
رفتم و تستش کردم اومدم بیرون و یجی گفت
یجی= چی شده
یونا= مثبته باردارم
یجی= این عالیه دیوانه یونگی و سوهو خیلی خوشحال میشن
یونا= باشه بزار بعد از اوردن سوهو میگم
یجی= آفرین حالا بیا بریم
یونا= بریم
ویو یونگی
من پایین بودم منتظر یونا و یجی بودم تا سوار ماشین بشیم و بریم اومدن و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم و رسیدیم
و به یونا گفتم
یونگی=یونا و یجی شما تو ماشین باشین
یونا= امکان نداره
یونگی= ببین یونا امکان داره درگیر بشیم
یونا= توروخدا بزار منم بیام
یونگی= یجی
یجی= بله
یونگی= یونا رو ببر تو ماشین
یجی= یونا بیا بریم مکه نمیخوای پسرت رو سالم بینی
یونا= باشه ..ولی سریع بیاین
یونگی= باشه قشنگم
ویو یجی
خیلی نگران یونا بودم خیلی استرس داشت براش خیلی بد بود باردار بود کم کم داشت بغض میکرد گفتم
یجی= یونا گریه نکن
یونا = نگرانم( بغض)
یجی= یونا تو بارداری نباید بهت استرس و ترس وارد بشه
یونا= اگه اتفاقی بیوفته چی
۸.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.