پارت³⁷
پارت³⁷
فصل دوم
..........................................
گوشیمو از رو میز برداشتم بی حوصله به صفحه گوشی خیره شدم .. با دیدن اسمش موجی از ترس و نگرانی به وجودم حجوم اورد سعی کردم تا جایی که میتونم خونسرد عمل کنم گوشیو جواب دادم
هاوارد" وضعیت چطوره مرد کوچک
چشمامو مینبدم و نفس حرصی میکشم
_خبر جدیدی داری؟
هاوارد"سلامت کو؟
_سلامممم بیا خوب شددد؟ حالا بگو جرا زنگ زدی
هاوارد"وقتتون داره تموم میشه چون فهمیدن شما بیرون از کره هستین
یه لحظه انگار مغزم هنگ کرد
_چی .. چطور فهمیدن؟
هاوارد"منم نمیدونمم به هرحال باید بجنبید و یه نقشه درست درمون بکشید
_امروز باید ببینیمت
هاوارد"اگع سرم شلوغ نبود
_بهتره بیایی !
هاوارد"خیل خوب
میخوام چیزی بگم اما با شنیدن صدایه بوق فهمیدم قط کرده .. گوشیو از بغل گوشم برمیدارم و رویه میز پرت میکنم سرمو میگیرم تو دستام و فشار میدم
_این کابوس کی قراره تموم بشه
با ضرب پامو رو زمین میزدم و به میز خیره بودم از کلم دود بلند میشد ... سعی داشتم خودمو اروم کنم تا از کنترل خارج نشم و نزنم هرچی داخل اتاقه رو خورد کنم اما وقتی صدایه در اومد و داد جیمین بلند شد به کل حفظ کردن ارامشم رو فراموش کردم و بلند شدم
جیمین"وای بسه تهیونگ اینقدر واسه خودت مقدمه سازی نکن که سر بحثو باز کنی چون جدی گند میزنی !
تهیونگ"بع من چه مگه جیکار کردم داری سرم داد میزنی؟ فوقش فق یه ذره داد و بیداد کرد همین
دست به سینه وکلافه به دعوایه اون دوتا خیره میشم بقیه پسرا با قیافه درهم وارد اتاق میشن و میشینن رو کاناپه
جیمین"تو زدی ریدییی به زندگی منو میگی فقط یه ذره داد و بیداد کردد؟ عمه من بود گف اگه جیمین بچه نداشت تورو راحت میاورد تو زندگیش؟
تهیونگ"من مثال زدم اون جدی گرفت !
چشمامو میبندم و نفسمو صدا دار بیرون میدم خیلی جدی میگم
_اینجا چه خبره سر چی دعوا میکنین؟
همین که حرفم تموم شد جفتشون برگشتن سمت من و تهیونگ مثل طلبکارا میگه
تهیونگ"خودش گند زده به همه چی اونوقت میگه کار تو بوده
جیمین"میزنمت یکی از من بخوری یکی از دیوارا این یعنی چییی اخهه گفتی اگه بچه نداشتتت تو قشنگ گفتی من بچه دارم نادون
دستمو میارم بالا و میزارم رو شونه دوتاشون و به جیمین خیره میشم
_چیکار کردین شمادوتا؟درمورد کی حرف میزنه؟
جیمین" من بعد عمری با یه دختر تو رابطه امم و این مشنگ اومده شیک و مجلسی ریده توشش
_تهیونگ بگو چه گندی زدی
تهیونگ"من هیچیو خراب نکردم من فقط اومدم یه مثال بزنم تا سر حرفو باز کرده باشم
_چی گفتی ؟
تهیونگ"گفتم جیمین اگه بچه نداشت تورو راحت میاورد تو زندگیش و ...
جیمین"اخه مشنگگگ تو خودت معنی این جملتو میدونی ؟
تهیونگ یکم فکر کرد و بعد شکه به جیمین و بعد من نگا کرد
تهیونگ"شتت برعکس جمله ای میخواستمو گفتمم
جیمین"تازه فهمیدی باهوشش؟
_باشه دعوا نکنید بعدا درستش میکنیم خوب؟
به زور و زحمت ساکتشون کردم و نشوندمشون رفتم و به لبه پنجره دست به سینه تکیه دادم مکالمه خودم و هاوارد رو براشون تعریف کردم ...
فصل دوم
..........................................
گوشیمو از رو میز برداشتم بی حوصله به صفحه گوشی خیره شدم .. با دیدن اسمش موجی از ترس و نگرانی به وجودم حجوم اورد سعی کردم تا جایی که میتونم خونسرد عمل کنم گوشیو جواب دادم
هاوارد" وضعیت چطوره مرد کوچک
چشمامو مینبدم و نفس حرصی میکشم
_خبر جدیدی داری؟
هاوارد"سلامت کو؟
_سلامممم بیا خوب شددد؟ حالا بگو جرا زنگ زدی
هاوارد"وقتتون داره تموم میشه چون فهمیدن شما بیرون از کره هستین
یه لحظه انگار مغزم هنگ کرد
_چی .. چطور فهمیدن؟
هاوارد"منم نمیدونمم به هرحال باید بجنبید و یه نقشه درست درمون بکشید
_امروز باید ببینیمت
هاوارد"اگع سرم شلوغ نبود
_بهتره بیایی !
هاوارد"خیل خوب
میخوام چیزی بگم اما با شنیدن صدایه بوق فهمیدم قط کرده .. گوشیو از بغل گوشم برمیدارم و رویه میز پرت میکنم سرمو میگیرم تو دستام و فشار میدم
_این کابوس کی قراره تموم بشه
با ضرب پامو رو زمین میزدم و به میز خیره بودم از کلم دود بلند میشد ... سعی داشتم خودمو اروم کنم تا از کنترل خارج نشم و نزنم هرچی داخل اتاقه رو خورد کنم اما وقتی صدایه در اومد و داد جیمین بلند شد به کل حفظ کردن ارامشم رو فراموش کردم و بلند شدم
جیمین"وای بسه تهیونگ اینقدر واسه خودت مقدمه سازی نکن که سر بحثو باز کنی چون جدی گند میزنی !
تهیونگ"بع من چه مگه جیکار کردم داری سرم داد میزنی؟ فوقش فق یه ذره داد و بیداد کرد همین
دست به سینه وکلافه به دعوایه اون دوتا خیره میشم بقیه پسرا با قیافه درهم وارد اتاق میشن و میشینن رو کاناپه
جیمین"تو زدی ریدییی به زندگی منو میگی فقط یه ذره داد و بیداد کردد؟ عمه من بود گف اگه جیمین بچه نداشت تورو راحت میاورد تو زندگیش؟
تهیونگ"من مثال زدم اون جدی گرفت !
چشمامو میبندم و نفسمو صدا دار بیرون میدم خیلی جدی میگم
_اینجا چه خبره سر چی دعوا میکنین؟
همین که حرفم تموم شد جفتشون برگشتن سمت من و تهیونگ مثل طلبکارا میگه
تهیونگ"خودش گند زده به همه چی اونوقت میگه کار تو بوده
جیمین"میزنمت یکی از من بخوری یکی از دیوارا این یعنی چییی اخهه گفتی اگه بچه نداشتتت تو قشنگ گفتی من بچه دارم نادون
دستمو میارم بالا و میزارم رو شونه دوتاشون و به جیمین خیره میشم
_چیکار کردین شمادوتا؟درمورد کی حرف میزنه؟
جیمین" من بعد عمری با یه دختر تو رابطه امم و این مشنگ اومده شیک و مجلسی ریده توشش
_تهیونگ بگو چه گندی زدی
تهیونگ"من هیچیو خراب نکردم من فقط اومدم یه مثال بزنم تا سر حرفو باز کرده باشم
_چی گفتی ؟
تهیونگ"گفتم جیمین اگه بچه نداشت تورو راحت میاورد تو زندگیش و ...
جیمین"اخه مشنگگگ تو خودت معنی این جملتو میدونی ؟
تهیونگ یکم فکر کرد و بعد شکه به جیمین و بعد من نگا کرد
تهیونگ"شتت برعکس جمله ای میخواستمو گفتمم
جیمین"تازه فهمیدی باهوشش؟
_باشه دعوا نکنید بعدا درستش میکنیم خوب؟
به زور و زحمت ساکتشون کردم و نشوندمشون رفتم و به لبه پنجره دست به سینه تکیه دادم مکالمه خودم و هاوارد رو براشون تعریف کردم ...
۲.۷k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.