Part5
Part5
گارسون اومد
گارسون:چی میل دارید
همه:الکل ۶۰ درصد
ات:من نمیخورم
میسو:باااا چرااااا
ات:خوشم نمیاد تو که میدونی و سن قانونی هم نرسیدم
میسو :باشه هرجور دوست داری
و خب رفتیم کلی رقصیدیم تهیونگ هم هعی به من نگاه میکرد
آخر شب بود که همه میخواستیم بریم رفتم پیش ته
ات:پاشو بریم
ته:لیدی شما چرا انقدر خوشگلی(خیلی مست)
ات:تهیونگ پاشو بریم(خنده)
ته:لیدی زیبا میای باهم بریم خونمون(خیلی مست)
ات:پاشو پاشو بریم خونه
ته:تو hرزه ای (خیلی مست)
ات:چرا؟
ته:چون با یکبار گفتن میخوای بیای خونمون(خیلی مست)
ات:بابا تهیونگ من خواهرتم چی میگی
ته:تو خواهرمی(مست و بقض)
ات:چرا بقض کردی
ته:ولی من عاشقت شدم تو نگاه اول(یک قطره از چشمش میریزه )
روی چهار زانوم نشستم
ات:ای وای ای وای داداش بزرگه من داره گریه میکنه نبینم نبینم پاشو بریم خونه(اشک چشم تهیونگ رو پاک کرد)
خلاصه که بلندش کردم گزاشتمش تو ماشین هه شاید ۱۴ سالم باشه ولی بلدم چطور برونم (منحرفا ماشینو میگه عههه) گاز دادم و رفتم تهیونگ هم سرش پایین بود و بقض کرده بود
ات:داداش خوشگل من چرا بقض کرده(سر تهیونگ داد بالا)
ته:هعیییی هق هق(یک دفعه زد زیر گریه)
ات:ای وای ای وای گریه نکن بزار الان میرسیم خونه
پرش زمانی به خونه...............................................................................
رسیدیم خونه مامان و بابا خوای بودن قطعا مهمونی رفتن دیگه منم تهیونگ رو بردم اتاقش
ات:بخواب اینجا
و نشستم پیشش و موهاشو نوازش کردم که مثل بچه با نوازش چشماشو رو هم گزاشت و خوابید
نکته :بچه ها میدونم ات ۱۴ سالشه و تهیونگ ۱۶ ولی رفتن بار به هر حال فیکه دیگه به رو خودتون نیارید
شرط پارت بعد
لایک ۹
کامنت۹
گارسون اومد
گارسون:چی میل دارید
همه:الکل ۶۰ درصد
ات:من نمیخورم
میسو:باااا چرااااا
ات:خوشم نمیاد تو که میدونی و سن قانونی هم نرسیدم
میسو :باشه هرجور دوست داری
و خب رفتیم کلی رقصیدیم تهیونگ هم هعی به من نگاه میکرد
آخر شب بود که همه میخواستیم بریم رفتم پیش ته
ات:پاشو بریم
ته:لیدی شما چرا انقدر خوشگلی(خیلی مست)
ات:تهیونگ پاشو بریم(خنده)
ته:لیدی زیبا میای باهم بریم خونمون(خیلی مست)
ات:پاشو پاشو بریم خونه
ته:تو hرزه ای (خیلی مست)
ات:چرا؟
ته:چون با یکبار گفتن میخوای بیای خونمون(خیلی مست)
ات:بابا تهیونگ من خواهرتم چی میگی
ته:تو خواهرمی(مست و بقض)
ات:چرا بقض کردی
ته:ولی من عاشقت شدم تو نگاه اول(یک قطره از چشمش میریزه )
روی چهار زانوم نشستم
ات:ای وای ای وای داداش بزرگه من داره گریه میکنه نبینم نبینم پاشو بریم خونه(اشک چشم تهیونگ رو پاک کرد)
خلاصه که بلندش کردم گزاشتمش تو ماشین هه شاید ۱۴ سالم باشه ولی بلدم چطور برونم (منحرفا ماشینو میگه عههه) گاز دادم و رفتم تهیونگ هم سرش پایین بود و بقض کرده بود
ات:داداش خوشگل من چرا بقض کرده(سر تهیونگ داد بالا)
ته:هعیییی هق هق(یک دفعه زد زیر گریه)
ات:ای وای ای وای گریه نکن بزار الان میرسیم خونه
پرش زمانی به خونه...............................................................................
رسیدیم خونه مامان و بابا خوای بودن قطعا مهمونی رفتن دیگه منم تهیونگ رو بردم اتاقش
ات:بخواب اینجا
و نشستم پیشش و موهاشو نوازش کردم که مثل بچه با نوازش چشماشو رو هم گزاشت و خوابید
نکته :بچه ها میدونم ات ۱۴ سالشه و تهیونگ ۱۶ ولی رفتن بار به هر حال فیکه دیگه به رو خودتون نیارید
شرط پارت بعد
لایک ۹
کامنت۹
۱.۳k
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.