(پژمرده)P.20
مین سو*ویو
وقتی ا/ت رفت میخواستم برم دنبالش که یهو چانسو از یجا اومد بیرون
کل حرفاشون رو شندیم
نویسنده*ویو
مین سو وایساد و نگاه کرد که ببینه چی میشه
جانکوک وقتی چانسو بهش گفت
چانسو:داداشم بودی دیگه نیستی
چانسو رو محکم هل داد
سر چانسو خورد به میز سنگی که داخل خونه بود
اما بیهوش نشد گفت
چانسو:من اون آدم رو اجیر کروم تا تو به ا/ت همچین چیزایی رو بگی
کوک:چی همچی پس کار تو بوده
جانکوک تا جایی که چانسو راه داشت با مشت زدش(صورت)
مین سو میخواست بره جلوی جانکوک رو بگیره
اما وقتی خواست که بره یه نفر دهنش رو گرفت.
با خودش بردش(در آینده متوجه میشید)
جانکوک دست از سر چانسو برداشت وقتی بلند شد دید که چانسو بیهوش شده
کوک*ویو
چانسو بیهوش شد انقدر ته زدش
نبظش رو گرفتم نفس میکشید
سریع رفتم توی اشپز خونه و جعبه کمک های اولیه رو برداشتم
برگشتم پیش چانسو
اول یا آمپول بهش زدم،تا بهوش بیاد
بعدشم سرش رو پانسمان کردم چون خورده بود به میز
وایسادم تا بهوش بیاد اما طول کشید و بهوش نیومد
دستم رو گزاشتم رو نبظش.
نفس نمیکشید دوباره اینکار رو کردم
یعنی چانسو مرده.
الان انقدر نفرت دارم ازش که ناراحت نیستم.
ولی اینکا آدم کشتم اونم برادر خودم رو عجیبه.
ولی همینطور که چانسو گفت ما برار نیستیم حداقل قبلا بودیم اما.
الان دیگه نیستیم
وقتی ا/ت رفت میخواستم برم دنبالش که یهو چانسو از یجا اومد بیرون
کل حرفاشون رو شندیم
نویسنده*ویو
مین سو وایساد و نگاه کرد که ببینه چی میشه
جانکوک وقتی چانسو بهش گفت
چانسو:داداشم بودی دیگه نیستی
چانسو رو محکم هل داد
سر چانسو خورد به میز سنگی که داخل خونه بود
اما بیهوش نشد گفت
چانسو:من اون آدم رو اجیر کروم تا تو به ا/ت همچین چیزایی رو بگی
کوک:چی همچی پس کار تو بوده
جانکوک تا جایی که چانسو راه داشت با مشت زدش(صورت)
مین سو میخواست بره جلوی جانکوک رو بگیره
اما وقتی خواست که بره یه نفر دهنش رو گرفت.
با خودش بردش(در آینده متوجه میشید)
جانکوک دست از سر چانسو برداشت وقتی بلند شد دید که چانسو بیهوش شده
کوک*ویو
چانسو بیهوش شد انقدر ته زدش
نبظش رو گرفتم نفس میکشید
سریع رفتم توی اشپز خونه و جعبه کمک های اولیه رو برداشتم
برگشتم پیش چانسو
اول یا آمپول بهش زدم،تا بهوش بیاد
بعدشم سرش رو پانسمان کردم چون خورده بود به میز
وایسادم تا بهوش بیاد اما طول کشید و بهوش نیومد
دستم رو گزاشتم رو نبظش.
نفس نمیکشید دوباره اینکار رو کردم
یعنی چانسو مرده.
الان انقدر نفرت دارم ازش که ناراحت نیستم.
ولی اینکا آدم کشتم اونم برادر خودم رو عجیبه.
ولی همینطور که چانسو گفت ما برار نیستیم حداقل قبلا بودیم اما.
الان دیگه نیستیم
۴.۲k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.