جنگ برای تو ( پارت 6 )
جونگ کوک : مادر.... من ماجرا رو میدونم، اون از طرف ملکه نیست
هه سو : پس من مشکلی نمیبینم
مادر جونگ کوک قبول کرد که سوریو ندیمه ی جونگ کوک بشه ولی هنوزم بهش شک داشت، پس چندین بار قصد امتحان کردنش رو داشت تا مطمئن بشه که اون مورد اعتماده
1 هفته ی بعد :
هه سو در شرایط مختلف سوریو رو امتحان کرد ولی از اون مشکلی نمیدید، کم کم به اون اعتماد کرد و متوجه شد که اون از طرف ملکه نیست
پرش زمانی اقامتگاه ملکه :
ملکه : باید اون معشوقه ی امپراطورو از بین ببرم تا جایگاهم متزلزل نشه
برادر ملکه : خواهر... امپراطور نمیزاره هیچ اتفاقی برای اون بیوفته ، باید یه فکر دیگه بکنی
ملکه : پس اون پسره جونگ کوکو از بین میبرم
برادر کلمه : شاید این ضربه ی بیشتری بهش بزنه و خودش از قصر بره بیرون
ملکه : این فکر عالیه ولی اون دختره حرص منو خیلی بیشتر در میاره، اونو از بین میبرم بعدش میرم سراغ پسره
برادر ملکه : هر جور خودتون میدونید خواهر
ملکه یک خدمتکارو احضار کرد تا بتونه توی غذای هه سو سم بریزه، به اون پیشنهاد پول زیاد داد... دختره هم قبول کرد
به آشپزخانه سلطنتی رفت و غذای هه سو رو پیدا کرد.... سمو داخلش ریخت و از آشپزخانه خارج شد، در همین حین سوریو برای آوردن غذای جونگ کوک اومده بود که اون خدمتکارو دید
به دنبالش دوید تا به بیرون از آشپزخانه رسیدن
یونگی به همراه بازرس های سلطنتی و به دستور امپراطور، به آشپزخانه سلطنتی برای بازدید کار کارکنان رفت
با دیدن سوریو و خدمتکار به سمتشون رفت
اون دوتا هم با دیدن ولیعهد سرجاشون ایستادن
یونگی : چه اتفاقی افتاده.... قصرو گذاشتین رو سرتون
سوریو سرش پایین بود و با حرف یونگی سرشو بالا آورد
یونگی در حال ديدن چهره ی سوریو بود و داشت در مورد زیبایی اون فکر میکرد
سوریو: سرورم.... این دختر قصد ریختن سم در غذای بانو جئون رو داشت
یونگی : خب؟
سوریو : خب خب اینکه....
خدمتکار : سرورم من هیچوقت جرات انجام اینکارو ندارم، این دختر داره دروغ میگه
یونگی : اصلا شما دوتا اینجا تو آشپزخونه سلطنتی چیکار میکنید؟
سوریو : من داشتم غذای شاهزاده رو میبردم
یونگی : کدوم شاهزاده
سوریو : شاهزاده جئون
یونگی : چی گفتی... اون...
جونگ کوک در همون حین رسید و به صحبت های سوریو و یونگی خیره شده بود و.......
(اسلاید دوم لباس ملکه)
هه سو : پس من مشکلی نمیبینم
مادر جونگ کوک قبول کرد که سوریو ندیمه ی جونگ کوک بشه ولی هنوزم بهش شک داشت، پس چندین بار قصد امتحان کردنش رو داشت تا مطمئن بشه که اون مورد اعتماده
1 هفته ی بعد :
هه سو در شرایط مختلف سوریو رو امتحان کرد ولی از اون مشکلی نمیدید، کم کم به اون اعتماد کرد و متوجه شد که اون از طرف ملکه نیست
پرش زمانی اقامتگاه ملکه :
ملکه : باید اون معشوقه ی امپراطورو از بین ببرم تا جایگاهم متزلزل نشه
برادر ملکه : خواهر... امپراطور نمیزاره هیچ اتفاقی برای اون بیوفته ، باید یه فکر دیگه بکنی
ملکه : پس اون پسره جونگ کوکو از بین میبرم
برادر کلمه : شاید این ضربه ی بیشتری بهش بزنه و خودش از قصر بره بیرون
ملکه : این فکر عالیه ولی اون دختره حرص منو خیلی بیشتر در میاره، اونو از بین میبرم بعدش میرم سراغ پسره
برادر ملکه : هر جور خودتون میدونید خواهر
ملکه یک خدمتکارو احضار کرد تا بتونه توی غذای هه سو سم بریزه، به اون پیشنهاد پول زیاد داد... دختره هم قبول کرد
به آشپزخانه سلطنتی رفت و غذای هه سو رو پیدا کرد.... سمو داخلش ریخت و از آشپزخانه خارج شد، در همین حین سوریو برای آوردن غذای جونگ کوک اومده بود که اون خدمتکارو دید
به دنبالش دوید تا به بیرون از آشپزخانه رسیدن
یونگی به همراه بازرس های سلطنتی و به دستور امپراطور، به آشپزخانه سلطنتی برای بازدید کار کارکنان رفت
با دیدن سوریو و خدمتکار به سمتشون رفت
اون دوتا هم با دیدن ولیعهد سرجاشون ایستادن
یونگی : چه اتفاقی افتاده.... قصرو گذاشتین رو سرتون
سوریو سرش پایین بود و با حرف یونگی سرشو بالا آورد
یونگی در حال ديدن چهره ی سوریو بود و داشت در مورد زیبایی اون فکر میکرد
سوریو: سرورم.... این دختر قصد ریختن سم در غذای بانو جئون رو داشت
یونگی : خب؟
سوریو : خب خب اینکه....
خدمتکار : سرورم من هیچوقت جرات انجام اینکارو ندارم، این دختر داره دروغ میگه
یونگی : اصلا شما دوتا اینجا تو آشپزخونه سلطنتی چیکار میکنید؟
سوریو : من داشتم غذای شاهزاده رو میبردم
یونگی : کدوم شاهزاده
سوریو : شاهزاده جئون
یونگی : چی گفتی... اون...
جونگ کوک در همون حین رسید و به صحبت های سوریو و یونگی خیره شده بود و.......
(اسلاید دوم لباس ملکه)
۱۶.۴k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.