سناریو
وقتی موقع اشپزی دستتو میبری
یونجون: یااا خوبی؟ یه بار اومدی اشپزی کنی ها اصن برو بشین خودم عذا رو درست میکنم🙄💔
بومگیو: نچ نچ نچ نچ نچ زن چوی بومگیو باید انقدر حواس پرت باشه🤨؟ بیا چسب زخم بزنم برات🙂
سوبین: بیب خوبی؟ چیزیت نشد؟😦
تهیون: با تاسف نگات میکنه بیا برو بشین اصن نخواستم اشپزی کنی🙄 💔
کای: یه چسب زخم بر میداره سریع میاد سمتت و دستتو میگیره و چسب زخم و برات میزنه برو بشین خودم درس میکنم بیب🙂
لایکککککک😔🤝
یونجون: یااا خوبی؟ یه بار اومدی اشپزی کنی ها اصن برو بشین خودم عذا رو درست میکنم🙄💔
بومگیو: نچ نچ نچ نچ نچ زن چوی بومگیو باید انقدر حواس پرت باشه🤨؟ بیا چسب زخم بزنم برات🙂
سوبین: بیب خوبی؟ چیزیت نشد؟😦
تهیون: با تاسف نگات میکنه بیا برو بشین اصن نخواستم اشپزی کنی🙄 💔
کای: یه چسب زخم بر میداره سریع میاد سمتت و دستتو میگیره و چسب زخم و برات میزنه برو بشین خودم درس میکنم بیب🙂
لایکککککک😔🤝
۱۱.۵k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.