عشق قدیمی
عشق قدیمی
p"8
چند صفحه از داستان و نوشتم و رفتم پایین تا چیزی بخورم پشمامم ساعت ۲ بود رفتم آشپزخونه یه چیزی برداشتم و خوردم رفتم بالا تا گوشیم و بردارم دیدم کوک داره به داستان هام نگاه میکنه خیلی نرمال رفتم تو گوشیم و برداشتم و گفتم تو حق نداری بدونه اجازه به دفترم نگاه کنی
با خنده گفت من شوهرتم من حق همه چی رو دارم
گفتم تو کی باشی که حق داشته باشی تو توی هیچی حق نداری
فکر کنم با این حرفم هم ناراحت و هم عصبانی شد داد زد من تو همه چی حق دارم و یدونه زد تو دهنم
که باعث شد بیفتم زمین و خون دماغ بشم
کوک با نگرانی گفت نه ببین من معذ...
پریدم وسط حرفش گفتم چرا معذرت خواهی می کنی مگه بخاطر همین باهام ازدواج نکردی
گفت چی ؟
معلومه که نه
بلند شدم و دفترم و دادم بهش گفتم هرچقدر میخوای بخون و رفتم پایین.
باورم نمیشد که مگه میشه در این حد البته یه بار هم اولش همین کار و کرد
۴ ساعت بعد
تلفنم زنگ خورد دیدم کوکه با خودم گفتم وایی نه دوباره
جواب دادم و با بی حوصلگی گفتم بله
گفت الان میام خونه آماده باش میخوایم بریم بیرون گفتم چی الان گفت آره بدو میخواست حرف بزنم که دیدم قطع کرد گفتم بی ادب رفتم بالا و یه لباس پوشیدن ( اسلاید ۲ )
موهام و گوجه ای بستم و آرایشم و پاک کردم و دوباره یه ارایشه دیگه کردم کفش پاشنه بلند پوشیدم و کیفم و برداشتم و وسایل مورد نیاز و برداشتم با با یه کت هم رنگ لباسم رفتم پایین و تو مبل نشستم و منتظر موندم
p"8
چند صفحه از داستان و نوشتم و رفتم پایین تا چیزی بخورم پشمامم ساعت ۲ بود رفتم آشپزخونه یه چیزی برداشتم و خوردم رفتم بالا تا گوشیم و بردارم دیدم کوک داره به داستان هام نگاه میکنه خیلی نرمال رفتم تو گوشیم و برداشتم و گفتم تو حق نداری بدونه اجازه به دفترم نگاه کنی
با خنده گفت من شوهرتم من حق همه چی رو دارم
گفتم تو کی باشی که حق داشته باشی تو توی هیچی حق نداری
فکر کنم با این حرفم هم ناراحت و هم عصبانی شد داد زد من تو همه چی حق دارم و یدونه زد تو دهنم
که باعث شد بیفتم زمین و خون دماغ بشم
کوک با نگرانی گفت نه ببین من معذ...
پریدم وسط حرفش گفتم چرا معذرت خواهی می کنی مگه بخاطر همین باهام ازدواج نکردی
گفت چی ؟
معلومه که نه
بلند شدم و دفترم و دادم بهش گفتم هرچقدر میخوای بخون و رفتم پایین.
باورم نمیشد که مگه میشه در این حد البته یه بار هم اولش همین کار و کرد
۴ ساعت بعد
تلفنم زنگ خورد دیدم کوکه با خودم گفتم وایی نه دوباره
جواب دادم و با بی حوصلگی گفتم بله
گفت الان میام خونه آماده باش میخوایم بریم بیرون گفتم چی الان گفت آره بدو میخواست حرف بزنم که دیدم قطع کرد گفتم بی ادب رفتم بالا و یه لباس پوشیدن ( اسلاید ۲ )
موهام و گوجه ای بستم و آرایشم و پاک کردم و دوباره یه ارایشه دیگه کردم کفش پاشنه بلند پوشیدم و کیفم و برداشتم و وسایل مورد نیاز و برداشتم با با یه کت هم رنگ لباسم رفتم پایین و تو مبل نشستم و منتظر موندم
۳۲۴
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.