وقتی تو نگاه اول عاشقت شد🥀پارت۱
(کوک)
چند ماهی میگذرع و من هنوزم فکرم پیششه،یه لحظه زمان برام وایساد مث فیلما یه نسیم خنکی که به صورتم میزد،و موهای خوشحالتش به حرکت دراورد،یعنی واقعیع؟واقعا "عشق در نگاه اول"وجود دارع؟ارع،من واقعا عاشقش شدع بودم.
(فلش بک)
(دید ا.ت)
داشتم لباسارو مرتب میکردم و تو قفسه های خودشون میزاشتم،که صدام زدن
صاحب فروشگاه:ا.ت ییااا دختر کجایی زدو بیا کارت دارم
ا.ت:بلع قربان
صاحب فروشگاه:ا.ت یه مشتری داریم سفارشاشو دادع،چند دست لباسه و خواسته در اسرع وقت تحویلش بدیم....ا.ت مشتری دست به نقدع حواست و جمع کن کع خرابکاری نکنی،هر چی هزینه باشع قرارع خودش پرداخت کنه پس عجله کن.
ا.ت:چشم من الان حاظر میشم
بعد برداشتن سفارشا به راه افتادم نباید زیاد وقت تلف میکردم،سریع سوار تاکسی که باهاش تماس گرفته بودم شدم و ادرسو بهش دادم و با خیال راحت تکیه ام دادم به صندلی و رفتم تو افکار خودم،بعد چندمین ماشین وایساد با فکر اینکه رسیدم سرمو بلند کردم که با ترافیک بزرگی روبه رو شدم.....همین کم داشتم ااههه،ساعت و نگا کردم و بلع ۱۵ مسن وقت داشتم تا سفارشاتو برسونم؛ این چه شانسیه آخه.
برای اینکه دیرم نشع سریع از تاکسی پیاده شدم و شرو کردم به دویدن اونقد سریع میدوویدم که حواسم به اطرافیانم نبود و مهم ترین چیز برام اون لباسا بود،پیچیدم به کوچه که با چیز محکمی برخورد کردم و پخش زمین شدم،
ادامه دارع
چند ماهی میگذرع و من هنوزم فکرم پیششه،یه لحظه زمان برام وایساد مث فیلما یه نسیم خنکی که به صورتم میزد،و موهای خوشحالتش به حرکت دراورد،یعنی واقعیع؟واقعا "عشق در نگاه اول"وجود دارع؟ارع،من واقعا عاشقش شدع بودم.
(فلش بک)
(دید ا.ت)
داشتم لباسارو مرتب میکردم و تو قفسه های خودشون میزاشتم،که صدام زدن
صاحب فروشگاه:ا.ت ییااا دختر کجایی زدو بیا کارت دارم
ا.ت:بلع قربان
صاحب فروشگاه:ا.ت یه مشتری داریم سفارشاشو دادع،چند دست لباسه و خواسته در اسرع وقت تحویلش بدیم....ا.ت مشتری دست به نقدع حواست و جمع کن کع خرابکاری نکنی،هر چی هزینه باشع قرارع خودش پرداخت کنه پس عجله کن.
ا.ت:چشم من الان حاظر میشم
بعد برداشتن سفارشا به راه افتادم نباید زیاد وقت تلف میکردم،سریع سوار تاکسی که باهاش تماس گرفته بودم شدم و ادرسو بهش دادم و با خیال راحت تکیه ام دادم به صندلی و رفتم تو افکار خودم،بعد چندمین ماشین وایساد با فکر اینکه رسیدم سرمو بلند کردم که با ترافیک بزرگی روبه رو شدم.....همین کم داشتم ااههه،ساعت و نگا کردم و بلع ۱۵ مسن وقت داشتم تا سفارشاتو برسونم؛ این چه شانسیه آخه.
برای اینکه دیرم نشع سریع از تاکسی پیاده شدم و شرو کردم به دویدن اونقد سریع میدوویدم که حواسم به اطرافیانم نبود و مهم ترین چیز برام اون لباسا بود،پیچیدم به کوچه که با چیز محکمی برخورد کردم و پخش زمین شدم،
ادامه دارع
۱.۵k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.