♥خوب⛓️اما⛓️بد💔 پارت②
بعد از بیمارستان بچه ها ا/ت رو اوردن خونه
بعد بچه ها رفتن نشستن و داشتن حرف میزدن که حتا متوجه نشدن ا/ت پشتشون وایستاده و به حرفاشون گوش میده
کوک: جیمین چرا تو این چند روز اخلاقت اینجوری شده
ته: اره راست میگه خیلی رو ا/ت حساسی
جیمین: چی.... من
کوک: نکنه عاشقش شدی
جیمین: خب فکر کنم
بعد ا/ت از پشت گفت: چیییییییی جیمین بهش نگاه کرد و ا/ت بدو بدو رفت سمت اتاق
꧁از دید شوگا꧂
بعد این که مطمئن شدم حال دختره خوبه از انجا رفتم خونه روی تخت دراز کشیدم همش به ان فکر میکردم خیلی خوشگل بود فکر کنم اسمش ا/ت بود این حس خیلی حس عجیبی بود. معلوم بود ان هم مثل من تو بچگی سختی کشیده بود اه چرامن به این انهمه فکر میکنم ولی کش میشد دوباره میدیدمش
꧁ از دید ا/ت꧂
نمیدونستم چیکار کنم اصلا دیگه چطوری به صورت جیمین نگاه کنم اف چه زندگی ای دارم تو فکر بودم که جیمین در رو باز کرد امد کنارم نشست گفت: ا/ت معزرت میخوام
من: برای چی برای عاشق شدن که کسی معزرت نمیخاد
جیمین: خب تو چی
من: چی من دوست دارم ولی به عنوان یه دوست
جیمین: من نمیدونم چی بگم ولی اینو بدون که هر موقع حسی بهم پیدا کردی من منتظرتم
نمیدونستم چیکار کنم فقط چیزی که به ذهنم میرسید این بود که به یه جایی برم که ساکت باشه به ذهنم رسید کهبرم پرتگاه رفتم انجا همون پسره بود رفتم نشستم پیشش
گفت: امدی دوباره خودکشی
یه لبخندی زدم
خب دوباره بیایم به حرف من 😌😂🤝🏻👌🏻
خب اینم از پارت ۲خب چطوره میخام یه تک پارتی هم بنویسم نمیدونم از کی باشه البته از اعضا بی تی اس یه لطفی کن کمک کن نظر بده خیلی ممنون🤝🏻😂😌⛓️
بعد بچه ها رفتن نشستن و داشتن حرف میزدن که حتا متوجه نشدن ا/ت پشتشون وایستاده و به حرفاشون گوش میده
کوک: جیمین چرا تو این چند روز اخلاقت اینجوری شده
ته: اره راست میگه خیلی رو ا/ت حساسی
جیمین: چی.... من
کوک: نکنه عاشقش شدی
جیمین: خب فکر کنم
بعد ا/ت از پشت گفت: چیییییییی جیمین بهش نگاه کرد و ا/ت بدو بدو رفت سمت اتاق
꧁از دید شوگا꧂
بعد این که مطمئن شدم حال دختره خوبه از انجا رفتم خونه روی تخت دراز کشیدم همش به ان فکر میکردم خیلی خوشگل بود فکر کنم اسمش ا/ت بود این حس خیلی حس عجیبی بود. معلوم بود ان هم مثل من تو بچگی سختی کشیده بود اه چرامن به این انهمه فکر میکنم ولی کش میشد دوباره میدیدمش
꧁ از دید ا/ت꧂
نمیدونستم چیکار کنم اصلا دیگه چطوری به صورت جیمین نگاه کنم اف چه زندگی ای دارم تو فکر بودم که جیمین در رو باز کرد امد کنارم نشست گفت: ا/ت معزرت میخوام
من: برای چی برای عاشق شدن که کسی معزرت نمیخاد
جیمین: خب تو چی
من: چی من دوست دارم ولی به عنوان یه دوست
جیمین: من نمیدونم چی بگم ولی اینو بدون که هر موقع حسی بهم پیدا کردی من منتظرتم
نمیدونستم چیکار کنم فقط چیزی که به ذهنم میرسید این بود که به یه جایی برم که ساکت باشه به ذهنم رسید کهبرم پرتگاه رفتم انجا همون پسره بود رفتم نشستم پیشش
گفت: امدی دوباره خودکشی
یه لبخندی زدم
خب دوباره بیایم به حرف من 😌😂🤝🏻👌🏻
خب اینم از پارت ۲خب چطوره میخام یه تک پارتی هم بنویسم نمیدونم از کی باشه البته از اعضا بی تی اس یه لطفی کن کمک کن نظر بده خیلی ممنون🤝🏻😂😌⛓️
۴۲.۵k
۰۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.