( like crazy )&
( like crazy )&
&( مثل دیوانه ها )&
part_²³
«تهیونگ از اتاق اومد بیرون»
ا.ت: خدایا خودت کمکم کن
جیمین: جونگکوک تو از اون در برو داخل منم با این چنتا بادیگارد از این در میریم داخل
جونگکوک: اوکی
تهیونگ: ا.ت بیا بیرون (اروم)
ا.ت: اومدم(اروم)
تهیونگ: همه خوابن فقط به حرفم گوش بده و بهم اعتماد کن
ا.ت: با... باشه(اروم)
«از زبان نویسنده»
تهیونگ و ا.ت خواستن از در برن بیرون که مینسوک جلوشون ظاهر شد همینطور جونگکوک و جیمین هم با بادیگاردا ظاهر شدن
جیمین: مینسوک(داد)
مینسوک: به به همه دست به یکی کردن (پوزخند)
تهیونگ: جونگکوک من ا.ت و میبرم و میام
جونگکوک: با...
مینسوک: تکون خوردید شلیک میکنم
جیمین: جونگکوک تهیونگ اینجا چیکار میکنه
جونگکوک: بعدا برات توضیح میدم
ا.ت: جیمین(گریه)
جیمین: ا.ت سر جات بمون
ا.ت:(گریه)
تهیونگ: مینسوک بزار برن ما صحبت میکنیم
مینسوک: هه فکر کردی گول میخورم مرتیکه ی خیانت کار
مینسوک: جیمین چطوره اول تورو بکشم
ا.ت: نه(داد و گریه)
جونگکوک: مینسوک عوضی خودم میکشمت
جیمین: جونگکوک صبر کن(جونگکوک رو گرفت تا نره)
مینسوک اسلحش رو در اورد و روبه روی جیمین گرفت ا.تم همینژوری اشک میریخت جیمین و جونگکوک و تهیونگ هم اسلحه هاشونو سمت مینسوک گرفتن
مینسوک: اخرین حرفت چیه
جیمین: خفه شو عوضی
جونگکوک: فکر کردی میتونی حریف ۳ نفر باشی😏
تهیونگ:(خنده عصبی )
جیمین: حق با جونگکوکه
مینسوک:(پوزخند) یک، دو، سه(شلیک)
«جیمین»
داشتیم با مینسوک بحث میکردیم که مینسوک شلیک کرد چشامو بستم که یهو ا.ت افتاد توی بغلم و همینجور که ا.ت و دیدم جونگکوک و تهیونگ هم به مینسوک شلیک کردن جونگکوک زد داهل سر مینسوک و تهیونگ هم زد داخل قلبش که اونم افتاد زمین
جیمین: ا.ت... ا.ت (داد)
جونگکوک: بریم بیمارستان
تهیونگ: اره جیمین ا.ت و بیار
جیمین: ا.ت تنهام نزار(بغض)
جیمین ا.ت و بلند کرد و برد بیمارستان جونگکوک و تهیونگ هم همراهش رفتن ا.ت و بردن اتاق عمل
جونگکوک: باورت میشه دومین باره میبینم جیمین برا یکی گریه میکنه
تهیونگ: هی اون زنشه نه یکی
جونگکوک: باشه
«یک ساعت بعد»
دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
ادامه دارد........
خماری خیلی بده نه🤣🤣
هرکی سوتی پارت قبل رو پیدا کرد و توی کامنتا گفت پارت بغد و سری میزارم
&( مثل دیوانه ها )&
part_²³
«تهیونگ از اتاق اومد بیرون»
ا.ت: خدایا خودت کمکم کن
جیمین: جونگکوک تو از اون در برو داخل منم با این چنتا بادیگارد از این در میریم داخل
جونگکوک: اوکی
تهیونگ: ا.ت بیا بیرون (اروم)
ا.ت: اومدم(اروم)
تهیونگ: همه خوابن فقط به حرفم گوش بده و بهم اعتماد کن
ا.ت: با... باشه(اروم)
«از زبان نویسنده»
تهیونگ و ا.ت خواستن از در برن بیرون که مینسوک جلوشون ظاهر شد همینطور جونگکوک و جیمین هم با بادیگاردا ظاهر شدن
جیمین: مینسوک(داد)
مینسوک: به به همه دست به یکی کردن (پوزخند)
تهیونگ: جونگکوک من ا.ت و میبرم و میام
جونگکوک: با...
مینسوک: تکون خوردید شلیک میکنم
جیمین: جونگکوک تهیونگ اینجا چیکار میکنه
جونگکوک: بعدا برات توضیح میدم
ا.ت: جیمین(گریه)
جیمین: ا.ت سر جات بمون
ا.ت:(گریه)
تهیونگ: مینسوک بزار برن ما صحبت میکنیم
مینسوک: هه فکر کردی گول میخورم مرتیکه ی خیانت کار
مینسوک: جیمین چطوره اول تورو بکشم
ا.ت: نه(داد و گریه)
جونگکوک: مینسوک عوضی خودم میکشمت
جیمین: جونگکوک صبر کن(جونگکوک رو گرفت تا نره)
مینسوک اسلحش رو در اورد و روبه روی جیمین گرفت ا.تم همینژوری اشک میریخت جیمین و جونگکوک و تهیونگ هم اسلحه هاشونو سمت مینسوک گرفتن
مینسوک: اخرین حرفت چیه
جیمین: خفه شو عوضی
جونگکوک: فکر کردی میتونی حریف ۳ نفر باشی😏
تهیونگ:(خنده عصبی )
جیمین: حق با جونگکوکه
مینسوک:(پوزخند) یک، دو، سه(شلیک)
«جیمین»
داشتیم با مینسوک بحث میکردیم که مینسوک شلیک کرد چشامو بستم که یهو ا.ت افتاد توی بغلم و همینجور که ا.ت و دیدم جونگکوک و تهیونگ هم به مینسوک شلیک کردن جونگکوک زد داهل سر مینسوک و تهیونگ هم زد داخل قلبش که اونم افتاد زمین
جیمین: ا.ت... ا.ت (داد)
جونگکوک: بریم بیمارستان
تهیونگ: اره جیمین ا.ت و بیار
جیمین: ا.ت تنهام نزار(بغض)
جیمین ا.ت و بلند کرد و برد بیمارستان جونگکوک و تهیونگ هم همراهش رفتن ا.ت و بردن اتاق عمل
جونگکوک: باورت میشه دومین باره میبینم جیمین برا یکی گریه میکنه
تهیونگ: هی اون زنشه نه یکی
جونگکوک: باشه
«یک ساعت بعد»
دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
ادامه دارد........
خماری خیلی بده نه🤣🤣
هرکی سوتی پارت قبل رو پیدا کرد و توی کامنتا گفت پارت بغد و سری میزارم
۱۱.۷k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.