عاشق مغرور
عاشق مغرور
#پارت۳۶
فهمیدم که کارم در اومده
اومدم از زیر دستش فرار کنم که روی دستاش بلندم کرد و روی ت..خت انداختم
دوباره لبا...مو به ک.ا...م. گرفت و ذره ذره
لباسامو درآورد و دوباره باهام مع...اشقه کرد
اینبار خیلی نرم تو و مهربون تر همراه با بوسه و محبت
........
لخت تو بغل هم بودیم که ناگهان صدای پارس یه سگ از توی اتاق اومد
جیغ بلندی کشیدم با دیدن یه سگ قهوه ای بزرگ که ارسلان گفت
-نترس فقط یه سگه مهربونه
اما من با ذوق گفتم
-سگ داری؟
-نمی ترسی؟
-از کی این زبون بسته؟
#پارت۳۶
فهمیدم که کارم در اومده
اومدم از زیر دستش فرار کنم که روی دستاش بلندم کرد و روی ت..خت انداختم
دوباره لبا...مو به ک.ا...م. گرفت و ذره ذره
لباسامو درآورد و دوباره باهام مع...اشقه کرد
اینبار خیلی نرم تو و مهربون تر همراه با بوسه و محبت
........
لخت تو بغل هم بودیم که ناگهان صدای پارس یه سگ از توی اتاق اومد
جیغ بلندی کشیدم با دیدن یه سگ قهوه ای بزرگ که ارسلان گفت
-نترس فقط یه سگه مهربونه
اما من با ذوق گفتم
-سگ داری؟
-نمی ترسی؟
-از کی این زبون بسته؟
۵.۲k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.