بازی عشق 🧠🫀
Part 10
ات : همین جاست ممنون ببخشید زحمت دادم
کوک : خواهش میکنم چه زحمتی چه
ات ویو
از ماشین پیاده میشم که با شنیدن صدا برمیگردم کوک هنوز نرفته بود وقتی برمیگردم شوکه میشم اون اون ته یانگ بود وایی این عوضی اینجا چیکار میکنههه
ته یانگ: ات ( با داد)
ات : سعی میکنم توجهی بهش نکنم
روبه جونگ کوک
ات: خدافس
کوک: فک کنم ی نفر تو رو صدا کرد
ات: مهم نیست ولش کن
ته یانگ: هویی ات باتوعم
کوک : ات من وایمیسیم تا تو بری داخل
ات: نه نیازی نیست ممنون
کوک: اخه میترسم بلایی سرت بیاد
تو دلش یا باخودش) وایی این چی بود گفتم چرا من امروز اینجوری شدم خدااا
ات: نگران نباش اتفاقی نمی افته همین که گفتم ی دست روی شونه ام حس کردم برگشتم دیدم ته یانگ بود ی چش غره ای بهش رفتم دستش رو زدم کنار
ته یانگ : لطفاً با من بیا قول میدم همه چیز رو درست کنم منو ببخش
ات : برو من با تو بهشت هم نمیام عوضی بهت گفتم اگه نمی خوای بابام بفهمه باید از زندگیم گمشی بیرون فهمیدی
ته یانگ: نمی خواستم مجبورت کنم ولی فک کنم باید ب زور ببرمت دست ات رو محکم میگیره
ات : ولم کن سعی میکنه که دستش رو از دست ته یانگ جدا کنه که ولی نمی تونه
کوک ویو
واا چی شده یعنی الان چیکار کنم برم کمک ات یا نه
اره دیگع باید برم
از ماشین پیاده میشه
کوک : ولش کن عوضی ( با داد)
ته یانگ : محکم تر ات رو میگیره میکشه
ات : ولم کن
کوک : میره جلو اون یکی دست ات رو میگیره با توعم ولش کن ات رو میکشه سمت خودش
ته یانگ : جنابعالی کی باشن؟؟
کوک: من رئیسشم ولش کن
ته یانگ: اگه نکنم چی میشه
کوک : دست ات رو ول میکنه میره یقه ته یانگ رو میگیره ولش کن عوضی با مشت میزنه تو صورت ته یانگ
بدجور باهم درگیر میشن
ات: بسه دیگه همو ول کنید ته یانگ ولش کن عوضی
۱۰ مین بعد
ته یانگ : کم میاره می افته زمین
کوک: بدجور زخمی شده
ته یانگ: بلند میشه آخر انتقامم رو ازت میگیرم ات مطمئن باش
ات: هی تو هیچ گوهی نمی تونی بخوری عوضی
ته یانگ : میببنی میره داخل ماشینش و حرکت میکنه میره
ات: کوک خوبی بدجور زخمی شدی
کوک: نه خوبم مشکلی نیست میخواد بره سمت ماشین که ی دفعه می افته
کوک : آییی
ات : واییی چیشد خوبی میبینه از پهلوی کوک خون میاد
ات: جیغ میزنع کوک پهلوت خون ریزی داره
کوک : چیزی نیست
ات : نه هست بدجور زخمی شدی باید بری بیمارستان
کوک : نه نیازی نیست
ات : مرض ( با داد)
کوک : ساکت میشه
ات زنگ میزنع به آمبولانس
بعد از ۱۰ مین
آمبولانس میاد کوک رو میبره ات هم همراهش میره کل راه رو گریه میکنه
کوک: ات گریه نکن اشکالی نداره
ات: ببخشید همش تقصیر من بود
کوک: نه تقصیر تو نیست اشکالی نداره الانم گریه نکن
میرسن بیمارستان
دکتر زخم کوک رو میبنده
دکتر: خب دیگه می تونن برن
ات : بله ممنون
با ی تاکسی میرن دم خونه ات اینا
کوک : ممنون
ات : من باید ازت تشکر کنم ببخشید واقعاً
کوک: مشکلی نیست بازم اگه مشکلی پیش اومد ب من بگو
ات : باشه ممنون
میرسن خونه
کوک : میره سمت ماشینش که
ات : همین جاست ممنون ببخشید زحمت دادم
کوک : خواهش میکنم چه زحمتی چه
ات ویو
از ماشین پیاده میشم که با شنیدن صدا برمیگردم کوک هنوز نرفته بود وقتی برمیگردم شوکه میشم اون اون ته یانگ بود وایی این عوضی اینجا چیکار میکنههه
ته یانگ: ات ( با داد)
ات : سعی میکنم توجهی بهش نکنم
روبه جونگ کوک
ات: خدافس
کوک: فک کنم ی نفر تو رو صدا کرد
ات: مهم نیست ولش کن
ته یانگ: هویی ات باتوعم
کوک : ات من وایمیسیم تا تو بری داخل
ات: نه نیازی نیست ممنون
کوک: اخه میترسم بلایی سرت بیاد
تو دلش یا باخودش) وایی این چی بود گفتم چرا من امروز اینجوری شدم خدااا
ات: نگران نباش اتفاقی نمی افته همین که گفتم ی دست روی شونه ام حس کردم برگشتم دیدم ته یانگ بود ی چش غره ای بهش رفتم دستش رو زدم کنار
ته یانگ : لطفاً با من بیا قول میدم همه چیز رو درست کنم منو ببخش
ات : برو من با تو بهشت هم نمیام عوضی بهت گفتم اگه نمی خوای بابام بفهمه باید از زندگیم گمشی بیرون فهمیدی
ته یانگ: نمی خواستم مجبورت کنم ولی فک کنم باید ب زور ببرمت دست ات رو محکم میگیره
ات : ولم کن سعی میکنه که دستش رو از دست ته یانگ جدا کنه که ولی نمی تونه
کوک ویو
واا چی شده یعنی الان چیکار کنم برم کمک ات یا نه
اره دیگع باید برم
از ماشین پیاده میشه
کوک : ولش کن عوضی ( با داد)
ته یانگ : محکم تر ات رو میگیره میکشه
ات : ولم کن
کوک : میره جلو اون یکی دست ات رو میگیره با توعم ولش کن ات رو میکشه سمت خودش
ته یانگ : جنابعالی کی باشن؟؟
کوک: من رئیسشم ولش کن
ته یانگ: اگه نکنم چی میشه
کوک : دست ات رو ول میکنه میره یقه ته یانگ رو میگیره ولش کن عوضی با مشت میزنه تو صورت ته یانگ
بدجور باهم درگیر میشن
ات: بسه دیگه همو ول کنید ته یانگ ولش کن عوضی
۱۰ مین بعد
ته یانگ : کم میاره می افته زمین
کوک: بدجور زخمی شده
ته یانگ: بلند میشه آخر انتقامم رو ازت میگیرم ات مطمئن باش
ات: هی تو هیچ گوهی نمی تونی بخوری عوضی
ته یانگ : میببنی میره داخل ماشینش و حرکت میکنه میره
ات: کوک خوبی بدجور زخمی شدی
کوک: نه خوبم مشکلی نیست میخواد بره سمت ماشین که ی دفعه می افته
کوک : آییی
ات : واییی چیشد خوبی میبینه از پهلوی کوک خون میاد
ات: جیغ میزنع کوک پهلوت خون ریزی داره
کوک : چیزی نیست
ات : نه هست بدجور زخمی شدی باید بری بیمارستان
کوک : نه نیازی نیست
ات : مرض ( با داد)
کوک : ساکت میشه
ات زنگ میزنع به آمبولانس
بعد از ۱۰ مین
آمبولانس میاد کوک رو میبره ات هم همراهش میره کل راه رو گریه میکنه
کوک: ات گریه نکن اشکالی نداره
ات: ببخشید همش تقصیر من بود
کوک: نه تقصیر تو نیست اشکالی نداره الانم گریه نکن
میرسن بیمارستان
دکتر زخم کوک رو میبنده
دکتر: خب دیگه می تونن برن
ات : بله ممنون
با ی تاکسی میرن دم خونه ات اینا
کوک : ممنون
ات : من باید ازت تشکر کنم ببخشید واقعاً
کوک: مشکلی نیست بازم اگه مشکلی پیش اومد ب من بگو
ات : باشه ممنون
میرسن خونه
کوک : میره سمت ماشینش که
۱۳.۸k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.