"پارت۱۲"
"پارت۱۲"
تهیونگ:چیکار میتونیم بکنیم دیه چیکار میشه کرد
کوک:آره
ات و جیمین:اوهوم،دیگه چه خبر
همه:(تعجب،خنده)
ات:بریم کافه
کوک:ساعت ۱۲ شبه حوصله ندارم
ات:یاااا پاشو دیگه
جیمین:خب همه بریم آماده شیم
تهیونگ و کوک و ات:باشه
ات ویو*
داشتیم لباس میپوشیدیم
جیمین:ات یه بوس میدی؟
ات:داداشمینا اینجانااا
جیمین:بیخیال نمیان تو اتاق دیگه
ات:باشه
جیمین دستشو دور کمرم حلقه کرد منم دستمو دور گردنش حلقه کردم داشتیم همو میبوسیدیم که یهو تهیونگ دو باز محکم باز کرد
تهیونگ:یاا دارین چیکار میکنین
ات:هیچی
کوک:آره تو راست میگی
ات:بیخیال بریم دیگه
تهیونگ و کوک و جیمین:باشه
تو ماشین*
ات:نظرم عوض شد بریم بار
جیمین:باشه
تهیونگ:ات زیاد نخوریا آبرو ریزی میکنی
ات:تو مگه آبرو داری که بخواد بریزه
کوک:یااا ات ما بزرگترین مافیا آسیایماا
ات:باشه حالا چس نکن خودتو
تهیونگ:باشه
رسیدن*
رفتیم نشستیم که گارسون اومد
&چی میل دارین؟
همه:یه ۹۵ درصد(تعجب،خنده)
&الان براتون میارم
راوی:مثل همیشه ات خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر همه مست کرده بود رفت روی جیمین داشت میبوسیدش راستی جیمینم خیلی مست کرده بود کوک و تهیونگ یکم هوشیار بودن اومدن جداشون کردن کوک زنگ زد به یونگی که ببرتشون خونه توی ماشین هم ات و جیمین داشتن همو میبوسیدن رفتن خونه خوابیدن(هااااا چیه فک کردی میخوان کارای خاک بر سری کنن نه لعنت بر ذهن منحرف)
ات ویو*
صبح با سردر خیلی بدی بیدار شدم
جیمین:صبح بخیر
جیمین رفته بود حموم فقط یه حوله دورش بود اولین بارم بود بدنشو دیده بودم
ات:یااااا لباستو بپوش(بلند و با داد)
جیمین:باشه بزا موهامو خشک کنم
تهیونگ از پایین
تهیونگ:بچه ها بیایین صبحانهههههه(دااااااااااااااااااااااااااااد)
ات و جیمین و کوک:باشهههههه(داااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد)
تهیونگ:بیایین دیگههههههه(داااااااااد)
بقیه:اومدییییییییییییم(دااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد)
رفتن پایین*
ات:آخخ اول صبحی سرم داره میترکه
جیمین:خوبی؟برات قرص بیارم
ات:آره بیار
جیمین ویو*
بدو بدو رفتم برای ات قرص آوردم خورد
جیمین:بیا اونجا دراز بکش خودم بهت صبحونه میدم
ات:باشه
ات رو براید استایل بغل کردم گذاشتمش رو مبل سرشو گذاشتم رو پام بهش صبحونه دادم و خوابش برد بغلش کردم گذاشتمش رو تخت و...
تهیونگ:چیکار میتونیم بکنیم دیه چیکار میشه کرد
کوک:آره
ات و جیمین:اوهوم،دیگه چه خبر
همه:(تعجب،خنده)
ات:بریم کافه
کوک:ساعت ۱۲ شبه حوصله ندارم
ات:یاااا پاشو دیگه
جیمین:خب همه بریم آماده شیم
تهیونگ و کوک و ات:باشه
ات ویو*
داشتیم لباس میپوشیدیم
جیمین:ات یه بوس میدی؟
ات:داداشمینا اینجانااا
جیمین:بیخیال نمیان تو اتاق دیگه
ات:باشه
جیمین دستشو دور کمرم حلقه کرد منم دستمو دور گردنش حلقه کردم داشتیم همو میبوسیدیم که یهو تهیونگ دو باز محکم باز کرد
تهیونگ:یاا دارین چیکار میکنین
ات:هیچی
کوک:آره تو راست میگی
ات:بیخیال بریم دیگه
تهیونگ و کوک و جیمین:باشه
تو ماشین*
ات:نظرم عوض شد بریم بار
جیمین:باشه
تهیونگ:ات زیاد نخوریا آبرو ریزی میکنی
ات:تو مگه آبرو داری که بخواد بریزه
کوک:یااا ات ما بزرگترین مافیا آسیایماا
ات:باشه حالا چس نکن خودتو
تهیونگ:باشه
رسیدن*
رفتیم نشستیم که گارسون اومد
&چی میل دارین؟
همه:یه ۹۵ درصد(تعجب،خنده)
&الان براتون میارم
راوی:مثل همیشه ات خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتر همه مست کرده بود رفت روی جیمین داشت میبوسیدش راستی جیمینم خیلی مست کرده بود کوک و تهیونگ یکم هوشیار بودن اومدن جداشون کردن کوک زنگ زد به یونگی که ببرتشون خونه توی ماشین هم ات و جیمین داشتن همو میبوسیدن رفتن خونه خوابیدن(هااااا چیه فک کردی میخوان کارای خاک بر سری کنن نه لعنت بر ذهن منحرف)
ات ویو*
صبح با سردر خیلی بدی بیدار شدم
جیمین:صبح بخیر
جیمین رفته بود حموم فقط یه حوله دورش بود اولین بارم بود بدنشو دیده بودم
ات:یااااا لباستو بپوش(بلند و با داد)
جیمین:باشه بزا موهامو خشک کنم
تهیونگ از پایین
تهیونگ:بچه ها بیایین صبحانهههههه(دااااااااااااااااااااااااااااد)
ات و جیمین و کوک:باشهههههه(داااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد)
تهیونگ:بیایین دیگههههههه(داااااااااد)
بقیه:اومدییییییییییییم(دااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد)
رفتن پایین*
ات:آخخ اول صبحی سرم داره میترکه
جیمین:خوبی؟برات قرص بیارم
ات:آره بیار
جیمین ویو*
بدو بدو رفتم برای ات قرص آوردم خورد
جیمین:بیا اونجا دراز بکش خودم بهت صبحونه میدم
ات:باشه
ات رو براید استایل بغل کردم گذاشتمش رو مبل سرشو گذاشتم رو پام بهش صبحونه دادم و خوابش برد بغلش کردم گذاشتمش رو تخت و...
۳.۹k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.