جهانِ من تمام روزها را سرگرم سیاه نمایی ست؛ شب در شعلهٔ خ
جهانِ من تمام روزها را سرگرم سیاهنماییست؛ شب در شعلهٔ خاموشِ شمع میسوزد و ماه از خاکسترِ پروانه میروید.
در جهانِ من، حزنِ تقدیر در نگاهِ یک فنجان به آرامی در جریان است؛ تا هر کجا که چشم بتازانی، سیاهی در امتداد و در هر کجا که پناه بگیری، سیاهی در کمین است.
پریزادِ غرقِ در نور! تو را با این گوشهٔ تاریک از تاریخ چه کار؟ تو را با جهانِ من چه کار؟ این مَردِ باقیمانده از من، نمکپروردهٔ خران است. تو را با این زرد پیکر، این تهماندهٔ هفتمین خوانِ از پاییز چه کار ؟
در جهانِ من، حزنِ تقدیر در نگاهِ یک فنجان به آرامی در جریان است؛ تا هر کجا که چشم بتازانی، سیاهی در امتداد و در هر کجا که پناه بگیری، سیاهی در کمین است.
پریزادِ غرقِ در نور! تو را با این گوشهٔ تاریک از تاریخ چه کار؟ تو را با جهانِ من چه کار؟ این مَردِ باقیمانده از من، نمکپروردهٔ خران است. تو را با این زرد پیکر، این تهماندهٔ هفتمین خوانِ از پاییز چه کار ؟
۳.۰k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳