عشق فراموش شده پارت4
جیمین گف: قیافت خیلی برام اشناعه تاحالا توروجایی ندیدم
هانا: نع فک نکنم
جیمین: باشع
بعد پنج دقیقه کل سیستم روحک کردم همه ی بچه ها همینجوری داشتن باتعجب نگام میکردن(😦اینشکلی)
چان: وای حرف نداری چطوری تونستی؟
کوک: واقعا عین هانا کارت حرف نداره
چان: میشه اسمت رو بپرسم
هانا: معلومه من جئون هانا هستم
قیافه ی همه😳
جیمین: ببینم هانا واقعا خودتی؟(باذوق)
هانا: وای موچی دلم برات تنگ شده بود(جیمین سریع هانارو بغل میکنه) جیمین: منم خیلی دلم برا بقل کردنت تنگ شده بود
چان: نمیخوای هیونگت رو بغل کنی؟
هانا: برات متاسفم که حتی یدونه خواهر خودتم نمیشناسی
چان سریع هانا رومحکم بقل میکنه
چان: خیلی خیلی دلم برات تنگ شده بود چندساله ندیدمت چقدتغییر... که یهو تهیونگ پرید وسط حرفش گف
تهیونگ: یااااا ماهم بغل میخوایم
هانا: هنوزم حسودی بیابغلت کنم
تهیونگ سریع رفتهانا روبغل کرد گف:
هانا: نع فک نکنم
جیمین: باشع
بعد پنج دقیقه کل سیستم روحک کردم همه ی بچه ها همینجوری داشتن باتعجب نگام میکردن(😦اینشکلی)
چان: وای حرف نداری چطوری تونستی؟
کوک: واقعا عین هانا کارت حرف نداره
چان: میشه اسمت رو بپرسم
هانا: معلومه من جئون هانا هستم
قیافه ی همه😳
جیمین: ببینم هانا واقعا خودتی؟(باذوق)
هانا: وای موچی دلم برات تنگ شده بود(جیمین سریع هانارو بغل میکنه) جیمین: منم خیلی دلم برا بقل کردنت تنگ شده بود
چان: نمیخوای هیونگت رو بغل کنی؟
هانا: برات متاسفم که حتی یدونه خواهر خودتم نمیشناسی
چان سریع هانا رومحکم بقل میکنه
چان: خیلی خیلی دلم برات تنگ شده بود چندساله ندیدمت چقدتغییر... که یهو تهیونگ پرید وسط حرفش گف
تهیونگ: یااااا ماهم بغل میخوایم
هانا: هنوزم حسودی بیابغلت کنم
تهیونگ سریع رفتهانا روبغل کرد گف:
۱۳.۸k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.