وقتی دوست بچگیت بود(تکپارتی)
علامت ها
ا.ت_
جونگین+
.
.
.
بعد از سال ها بلاخره قرار بود دوست بچگیت جونگین رو ببینی
دل تو دلت نبود که ببینیش
شما از ۶ تا ۱۵ سالگیتون باهم دوست بودین
وقتی ۱۵ سالت بود مهاجرت کردی و از کره به روسیه رفتی
برای همین باهم انلاین در ارتباط بودین الان تو سن ۲۳ سالگی قرار بود دوباره همو ببینین ، تقریبا بعد از ۸ سال
وقتی بچه بودی نمیدونستی کراش چیه ولی میخواستی وقتی بزرگ شدین باهم ازدواج کنین ، اینو به خودشم گفتی بودی البته وقتی ۱۰ سالتون بود
*فلش بک به ۱۳ سال پیش*
_جونگینااا
+بله؟
_بیا بزرگ شدیم باهم عروسی کنیم
+نه نمیخوام
_چراااا؟
+تو مثل خواهرمی ، کی رو دیدی با خواهرش عروسی کنه؟
_*سکوت*
بعد اینکه گفت مثل خواهرشی سرتو انداختم پایین و بغض کردی
*پایان فلش بک*
(ا.ت ویو)
هنوزم چیزی که گفت یادمه ، توی اون روز قلبم شکست سنم کم بود ولی عشق که سن و سال نمیشناسه
بعد از نیم ساعت هواپیما نشست
از هواپیما رفتم بیرون
کارامو انجام دادم(منظورش گرفتن چمدونو کارای دیگه بود)
و رفتم ببینم جونگین کجاست چون گفته بود میاد دنبالم
بعد از چند دقیقه گشتم دیدم آقا خوابش برده
لبخند زدم و رفتم پیشش و صداش کردم
_جونگین
+تو کی؟(خواب الود با چشمای بسته)
_بابات ، ا.ت ام دیگه
(میسا ویو)
جونگین چشماشو باز کرد و سریع ا.ت رو بغل کرد
+دلم برات تنگ شده بود
_منم
+حتما خیلی خسته ای
_اره
+بیا بریم خونه من
_باشه
دست همو گرفتین ، سوار ماشین شدین و به سمت خونه جونگین حرکت کردین
*تو راه خونه جونگین*
_از کی اونجا بودی؟
+یادم نیست ساعت چند اومدم ولی همین که گفتی داری میری سوار هواپیما شی حرکت کردم
_یعنی هشت ساعت پیش
_چرا انقدر زود اومدی؟
+نمیخواستم دیر کنم ، بلاخره من که نمیدونستم کی میرسی
_ممنون(لبخند)
+وظیفم بود کوچولو(لبخند)
_هفت روز ازم بزرگتریا(اخم)
+بلاخره(لبخند)
*رسیدین خونه جونگین*
جونگین در ماشین رو برات باز کرد
+پیاده شو(لبخند)
پیاده شدی و جونگین در ماشین رو بست
رفتین سمت در خونه جونگین و جونگین در خونه رو باز کرد ، رفتی تو خونت جونگین و روی مبل نشستی
_خیلی خستم
+میخوای بخوابی؟
_اره ، کجا بخوابم؟
+رو تخت من بخواب
_تو چی؟
+من فعلا خوابم نمیاد ولی خوابم گرفت میام پیشت میخوابم دیگه
_باشه
رفتی رو تخت جونگین خوابیدی
(صبح)
ساعت ۱۰ تو بغل جونگین بیدار شدی
خیلی سفت بغلت کرده بود به طوری گه احساس خفگی میکردی
_جونگین(خواب الود)
+هوم؟(خواب الود)
_میخوام برم صورتمو بشورم دستاتو باز کن(خواب الود)
+باشه(خواب الود)
جونگین دستاشو باز کرد و رفتی صورتتو بشوری ، صورتتو شستی و رفتی رو مبل نشستی
احساس میکردی به جونگین خیلی علاقه داری و عاشقشی میخواستی بهش بگی ولی اون گفته بود تورو مثل خواهرش میدونه ، کسی که تو ۱۰ سالگی این حرف رو میزنه قطعا هنوزم حرفش همونه
تصمیم گرفتی برای اینکه یکم ذهنت آروم بگیره با گوشی ور بری
*دوساعت بعد*
(جونگین ویو)
بیدار شدم
وقتی ۱۵ سالمون بود به ا.ت یه حسی داشتم ، اما میترسیدم بهش بگم
همیش به خودم میگفتم نکنه قبولم نکنه یا کسه دیگه ای رو دوست داشته باشه البته هنوزم همین حس رو دارم
(نکته:جونگین ۱۰ سالگیشون رو یادش نمیاد)
ا.ت دقیقا همون روزی که جرئت اعتراف کردن بهش رو پیدا کردم بهم گفت داره میره روسیه
امروز دوباره میخوام همون جرئت رو به خودم بدم که به ا.ت اعتراف کنم
(میسا ویو)
جونگین میره پیش ا.ت و پیشش میشینه
+ا.ت
ا.ت سرشو از گوشی میاره بیرون
_هوم؟
+میخوام یه چیزی بهت بگم؟
_بگو
+خب راستش…راستش من عامممم من
_تو چی جونگین بگو(خنده)
جونگین چشماشو میبنده و سریع میگه
+من دوستت دارم
ا.ت میره تو شوک
_چ..چی؟
+دوستت دارم
ا.ت با ذوق بهش زل میزنه ، سریع میره تو بغلش
_منم دوستت دارم
+واقعا؟
_اوهوم(لبخند)
+(لبخند)
از بغل هم میان بیرون
_ولی تو به من گفته بودی مثل خواهرتم
+کی؟
_وقتی ۱۰ سالمون بود
+من هیچی از اون موقع یادم نمیاد
_اشکال نداره
+میخوام بوست کنم
قبل اینکه جونگین بخواد ببوستت میبوسیش
جونگین بوستون رو به پایان میده
+میخوام برات بهترین دوست پسر دنیا باشم
و دوباره میبوستت
(پایان)
(پایان)
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
ا.ت_
جونگین+
.
.
.
بعد از سال ها بلاخره قرار بود دوست بچگیت جونگین رو ببینی
دل تو دلت نبود که ببینیش
شما از ۶ تا ۱۵ سالگیتون باهم دوست بودین
وقتی ۱۵ سالت بود مهاجرت کردی و از کره به روسیه رفتی
برای همین باهم انلاین در ارتباط بودین الان تو سن ۲۳ سالگی قرار بود دوباره همو ببینین ، تقریبا بعد از ۸ سال
وقتی بچه بودی نمیدونستی کراش چیه ولی میخواستی وقتی بزرگ شدین باهم ازدواج کنین ، اینو به خودشم گفتی بودی البته وقتی ۱۰ سالتون بود
*فلش بک به ۱۳ سال پیش*
_جونگینااا
+بله؟
_بیا بزرگ شدیم باهم عروسی کنیم
+نه نمیخوام
_چراااا؟
+تو مثل خواهرمی ، کی رو دیدی با خواهرش عروسی کنه؟
_*سکوت*
بعد اینکه گفت مثل خواهرشی سرتو انداختم پایین و بغض کردی
*پایان فلش بک*
(ا.ت ویو)
هنوزم چیزی که گفت یادمه ، توی اون روز قلبم شکست سنم کم بود ولی عشق که سن و سال نمیشناسه
بعد از نیم ساعت هواپیما نشست
از هواپیما رفتم بیرون
کارامو انجام دادم(منظورش گرفتن چمدونو کارای دیگه بود)
و رفتم ببینم جونگین کجاست چون گفته بود میاد دنبالم
بعد از چند دقیقه گشتم دیدم آقا خوابش برده
لبخند زدم و رفتم پیشش و صداش کردم
_جونگین
+تو کی؟(خواب الود با چشمای بسته)
_بابات ، ا.ت ام دیگه
(میسا ویو)
جونگین چشماشو باز کرد و سریع ا.ت رو بغل کرد
+دلم برات تنگ شده بود
_منم
+حتما خیلی خسته ای
_اره
+بیا بریم خونه من
_باشه
دست همو گرفتین ، سوار ماشین شدین و به سمت خونه جونگین حرکت کردین
*تو راه خونه جونگین*
_از کی اونجا بودی؟
+یادم نیست ساعت چند اومدم ولی همین که گفتی داری میری سوار هواپیما شی حرکت کردم
_یعنی هشت ساعت پیش
_چرا انقدر زود اومدی؟
+نمیخواستم دیر کنم ، بلاخره من که نمیدونستم کی میرسی
_ممنون(لبخند)
+وظیفم بود کوچولو(لبخند)
_هفت روز ازم بزرگتریا(اخم)
+بلاخره(لبخند)
*رسیدین خونه جونگین*
جونگین در ماشین رو برات باز کرد
+پیاده شو(لبخند)
پیاده شدی و جونگین در ماشین رو بست
رفتین سمت در خونه جونگین و جونگین در خونه رو باز کرد ، رفتی تو خونت جونگین و روی مبل نشستی
_خیلی خستم
+میخوای بخوابی؟
_اره ، کجا بخوابم؟
+رو تخت من بخواب
_تو چی؟
+من فعلا خوابم نمیاد ولی خوابم گرفت میام پیشت میخوابم دیگه
_باشه
رفتی رو تخت جونگین خوابیدی
(صبح)
ساعت ۱۰ تو بغل جونگین بیدار شدی
خیلی سفت بغلت کرده بود به طوری گه احساس خفگی میکردی
_جونگین(خواب الود)
+هوم؟(خواب الود)
_میخوام برم صورتمو بشورم دستاتو باز کن(خواب الود)
+باشه(خواب الود)
جونگین دستاشو باز کرد و رفتی صورتتو بشوری ، صورتتو شستی و رفتی رو مبل نشستی
احساس میکردی به جونگین خیلی علاقه داری و عاشقشی میخواستی بهش بگی ولی اون گفته بود تورو مثل خواهرش میدونه ، کسی که تو ۱۰ سالگی این حرف رو میزنه قطعا هنوزم حرفش همونه
تصمیم گرفتی برای اینکه یکم ذهنت آروم بگیره با گوشی ور بری
*دوساعت بعد*
(جونگین ویو)
بیدار شدم
وقتی ۱۵ سالمون بود به ا.ت یه حسی داشتم ، اما میترسیدم بهش بگم
همیش به خودم میگفتم نکنه قبولم نکنه یا کسه دیگه ای رو دوست داشته باشه البته هنوزم همین حس رو دارم
(نکته:جونگین ۱۰ سالگیشون رو یادش نمیاد)
ا.ت دقیقا همون روزی که جرئت اعتراف کردن بهش رو پیدا کردم بهم گفت داره میره روسیه
امروز دوباره میخوام همون جرئت رو به خودم بدم که به ا.ت اعتراف کنم
(میسا ویو)
جونگین میره پیش ا.ت و پیشش میشینه
+ا.ت
ا.ت سرشو از گوشی میاره بیرون
_هوم؟
+میخوام یه چیزی بهت بگم؟
_بگو
+خب راستش…راستش من عامممم من
_تو چی جونگین بگو(خنده)
جونگین چشماشو میبنده و سریع میگه
+من دوستت دارم
ا.ت میره تو شوک
_چ..چی؟
+دوستت دارم
ا.ت با ذوق بهش زل میزنه ، سریع میره تو بغلش
_منم دوستت دارم
+واقعا؟
_اوهوم(لبخند)
+(لبخند)
از بغل هم میان بیرون
_ولی تو به من گفته بودی مثل خواهرتم
+کی؟
_وقتی ۱۰ سالمون بود
+من هیچی از اون موقع یادم نمیاد
_اشکال نداره
+میخوام بوست کنم
قبل اینکه جونگین بخواد ببوستت میبوسیش
جونگین بوستون رو به پایان میده
+میخوام برات بهترین دوست پسر دنیا باشم
و دوباره میبوستت
(پایان)
(پایان)
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
۱۶.۶k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.