فیک تقاص پارت ۴۶
هوسوک تازه متوجه شد دستشو گداشت رو شونه ی سمت چپم و یه کم فشار که داد دادم رفت هوا
هوسوک گفت دراومده ... باید بندازم سر جاش ... میتونی دردش و تحمل کنی یا دارو بدم بهت ؟
گفتم نه دارو نمیخوام بنداز سر جاش
هوسوک گفت یونگی بیا ... دستتو بزار پشت کتف چپ جیمین ... دستتو محکم نگه دار و سعی کن کتفشو صاف نگهداری و دستش هم بگیر بیار بالا که بشه استخونو انداخت سر جاش ....... جیمین تو ام صاف بشین
یونگی اومد و دستشو گذاشت رو کتفم و منم صاف نشستم
یونگی از ارنجم گرفت و دستم برد بالاتر که یه کم درد کرد
هوسوک دستشو گذاشت رو شونه م و خیلی یهویی بدون اینکه اصلا خبر بده محکم شونه م و به عقب فشار داد و کاملا حس کردم استخونم برگشت سرجاش
ایندفعه از شدت درد نفسم تو سینه م حبس شد و نتونستم اصلا داد بزنم
یونگی با نگرانی گفت نفس بکش بابا قرمز شدی
نفسم و محکم فوت کردم بیرون احساس میکردم دستم فلج شده دیگه توان بلند کردنش رو نداشتم
یونیگ کمکم کرد و دوباره دراز کشیدم رو مبل
هیچ دردی از سمت پهلوم احساس نمیکردم ولی شونه م خیلی درد میکرد
هوسوک مشغول دراوردن گلوله از پهلوم شد
و یونگی گفت بگو ببینم چی شد ؟
گفتم بابات خیلی خوب من و به کشتن داد
یونگی گفت خبرش رسید دستم با ماشین خودتو پرت کردی تو دره .... الان همه فک میکنن مردی اتفاقا قبل از اینکه بیای چه سو زنگ زد بهم و گفت بعد از اینکه خبر و به تهیونگ داده خیلی حالش بد شده !
هوسوک گفت منم فک کردم مردی
گفتم راستی ماشین من و از جلو در خونه تون بردارید بیارید داخل که کسی نبینه
یونگی گفت اره فرستادم اوردن داخل ...
گفتم از ا/ت چه خبر ؟ تونسته فرار کنه یا ...
یونگی گفت نه بابا تقریبا نیم ساعت بعد از اینکه راه افتادن با گلوله زدن چرخ ماشینشون رو ترکوندن ماشین شون چپ کرده هیونگ شیک و دار و دسته ش هم اومدن ا/ت رو برداشتن بردن عمارت خودشون ....این هه(راننده ای که ا/ت رو داشت فراری میداد)هم مرده ! البته کشتنش
میخواستم بپرسم حال ا/ت چطوره که هوسوک گفت اوه اوه جیمین احتمالا زخمت عفونت کنه چون بهش خیلی اب خورده و خیلی وقته که زخمت باز مونده
اهمیتی به حرفش ندادم و گفتم جونگ کوک چی !
یونگی گفت داداش اسکل منم معلوم نیس کدوم جهنمیه ولی احتمالا خبر و شنیده ولی باور نکرده احتمالا فردا صبح پیداش میشه و از تهیونگ ماجرا رو میپرسه
هوسوک همونطوری که داشت زخمم و ضدعفونی میکرد و بخیه میزد گفت برنامه ی هیونگ شیک واسه ا/ت اینه که سه هفته دیگه اونو به عقد جونگ کوک در بیاره ... البته اینم باید در نظر داشت که مامان بزرگ هفته ی بعد ی میاد که ا/ رو ببینه الکی به مامان بزرگ گفتن ا/ت از فرانسه برگشته و موقعی که داشته با ماشین فرودگاه میومده عمارت یه تریلی زده بهش و ترکونده به خاطر همین حال ا/ت خوب نیست و از اینجور بهانه ها
خدایی این هیونگ شیک استاد دروغه
گفتم شما دوتا هم به اندازه ی باباتون خوب دروغ میگید ؟
هوسوک گفت اگه دروغ گفتن بلد بودم تا الان تونسته بودم مخ میا رو بزنم
با این حرفش خنده م گرفت ولی خنده م باعث شد دردم بگیره و به زور تو دلم خندیدم و گفتم این یعنی دروغگویی یونگی از تو بهتره ؟
هوسوک گفت یونگی هم بدتر از منه ولی خوبی یونگی اینه که حداقل تونسته مخ جین هو (زن یونگی) رو بزنه و باهاش ازدواج کنه
با خنده گفتم راستی جین هو کجاست ؟
یونگی گفت امروز بهش گفتم بره پیش مامانش بمونه که با همچین صحنه ای مواجه نشه !
هوسوک گفت دراومده ... باید بندازم سر جاش ... میتونی دردش و تحمل کنی یا دارو بدم بهت ؟
گفتم نه دارو نمیخوام بنداز سر جاش
هوسوک گفت یونگی بیا ... دستتو بزار پشت کتف چپ جیمین ... دستتو محکم نگه دار و سعی کن کتفشو صاف نگهداری و دستش هم بگیر بیار بالا که بشه استخونو انداخت سر جاش ....... جیمین تو ام صاف بشین
یونگی اومد و دستشو گذاشت رو کتفم و منم صاف نشستم
یونگی از ارنجم گرفت و دستم برد بالاتر که یه کم درد کرد
هوسوک دستشو گذاشت رو شونه م و خیلی یهویی بدون اینکه اصلا خبر بده محکم شونه م و به عقب فشار داد و کاملا حس کردم استخونم برگشت سرجاش
ایندفعه از شدت درد نفسم تو سینه م حبس شد و نتونستم اصلا داد بزنم
یونگی با نگرانی گفت نفس بکش بابا قرمز شدی
نفسم و محکم فوت کردم بیرون احساس میکردم دستم فلج شده دیگه توان بلند کردنش رو نداشتم
یونیگ کمکم کرد و دوباره دراز کشیدم رو مبل
هیچ دردی از سمت پهلوم احساس نمیکردم ولی شونه م خیلی درد میکرد
هوسوک مشغول دراوردن گلوله از پهلوم شد
و یونگی گفت بگو ببینم چی شد ؟
گفتم بابات خیلی خوب من و به کشتن داد
یونگی گفت خبرش رسید دستم با ماشین خودتو پرت کردی تو دره .... الان همه فک میکنن مردی اتفاقا قبل از اینکه بیای چه سو زنگ زد بهم و گفت بعد از اینکه خبر و به تهیونگ داده خیلی حالش بد شده !
هوسوک گفت منم فک کردم مردی
گفتم راستی ماشین من و از جلو در خونه تون بردارید بیارید داخل که کسی نبینه
یونگی گفت اره فرستادم اوردن داخل ...
گفتم از ا/ت چه خبر ؟ تونسته فرار کنه یا ...
یونگی گفت نه بابا تقریبا نیم ساعت بعد از اینکه راه افتادن با گلوله زدن چرخ ماشینشون رو ترکوندن ماشین شون چپ کرده هیونگ شیک و دار و دسته ش هم اومدن ا/ت رو برداشتن بردن عمارت خودشون ....این هه(راننده ای که ا/ت رو داشت فراری میداد)هم مرده ! البته کشتنش
میخواستم بپرسم حال ا/ت چطوره که هوسوک گفت اوه اوه جیمین احتمالا زخمت عفونت کنه چون بهش خیلی اب خورده و خیلی وقته که زخمت باز مونده
اهمیتی به حرفش ندادم و گفتم جونگ کوک چی !
یونگی گفت داداش اسکل منم معلوم نیس کدوم جهنمیه ولی احتمالا خبر و شنیده ولی باور نکرده احتمالا فردا صبح پیداش میشه و از تهیونگ ماجرا رو میپرسه
هوسوک همونطوری که داشت زخمم و ضدعفونی میکرد و بخیه میزد گفت برنامه ی هیونگ شیک واسه ا/ت اینه که سه هفته دیگه اونو به عقد جونگ کوک در بیاره ... البته اینم باید در نظر داشت که مامان بزرگ هفته ی بعد ی میاد که ا/ رو ببینه الکی به مامان بزرگ گفتن ا/ت از فرانسه برگشته و موقعی که داشته با ماشین فرودگاه میومده عمارت یه تریلی زده بهش و ترکونده به خاطر همین حال ا/ت خوب نیست و از اینجور بهانه ها
خدایی این هیونگ شیک استاد دروغه
گفتم شما دوتا هم به اندازه ی باباتون خوب دروغ میگید ؟
هوسوک گفت اگه دروغ گفتن بلد بودم تا الان تونسته بودم مخ میا رو بزنم
با این حرفش خنده م گرفت ولی خنده م باعث شد دردم بگیره و به زور تو دلم خندیدم و گفتم این یعنی دروغگویی یونگی از تو بهتره ؟
هوسوک گفت یونگی هم بدتر از منه ولی خوبی یونگی اینه که حداقل تونسته مخ جین هو (زن یونگی) رو بزنه و باهاش ازدواج کنه
با خنده گفتم راستی جین هو کجاست ؟
یونگی گفت امروز بهش گفتم بره پیش مامانش بمونه که با همچین صحنه ای مواجه نشه !
۳۸.۰k
۱۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.