proud love پارت 1
هاییی من ات 18 سالمههه من توی بچگیمم داستان زیادی گذروندم من ی بچه شر و شیطون بودمو ب همچی کرم میریختم ارههه دیگه نمیشد اخلاقمو ترک کنم پدرر من بزرگگترین صادر کننده اسلحه بود واقاا از کارش خوشم میاد از وقتی بچه بودم باهام حرکات رزمی کار میکرد خب یکم درمورد گذشتم بگم من تو سن 12سالگی بودمک همچی شروع شد ب همچی امید داشتم و هرچی میخواستم بدست می اوردم 🙂
خیلییی با خانوادم خوشحال بودم ی رقیبب خیلیی سخت داشتیم بابام باهاشون لج بود یروز ب جشن بزرگ دعوت شدیم من ی برادر داشتم منو برادرم چند سال فقط فرقمون بود با پدر مادرم رفتیم جشن علاوه بر اون رغیبه سختش بقیه هم دشمنمون بودن مشغول بودیم تو جشن ک ی عده دورمونو محاصره کردن پدرمو مادرمو بردن بیرون نمیدونم چ بلایی سرشون اوردن فقط مطمئنم کشتنشون😔منوبرادرم بودیم خیلی میترسیدم با گریه مارو از هم جدا کردن جیغ زدم
ات. داداشییییی تروخدااا نروووو ولممم کنننننن
داداش ات. اتتت من پیدات میکنم قوییی باششش قول میدمم پیدات میکنمم
خلاصه مارو با گریه از هم جدا کردن منو بردن خونه ی اربابشون برادرمم معلوم نبود چ بلایی سرش اوردن🥺 شبو روز گریه میکردم ولی ب برادرم قول داده بودم قوی باشم مطمئنم ما ب هم میرسیم 🥺
چند سالی شد تو عمارت اون مرد بودم هیچ جایی نمیتونستم برم تا این سن 18سالگیم بودم ارباب این عمارت دخترارو میفروخت بر عکسس همهه من شیطون ترین بودم خبب این داستان من بود ولیی ادامه داره
صبح
ات از خواب پاشدم رفتم پایینن همه خدمتکارا مشغول کار بودن
ات. اهه کنسل کننده ها شبیه جن مرده میمونن😑
داشتم اطرافو نگاه میکردم سهوو رو دیدم اون دکترر عمارت بودد
ات. سهووووو
سهو. هوشش ات اخر کار دست خودت میدی ساکت
ات. ایی حالت تهوع میگیرم از قانونای اینجا
مشغول حرف زدن با سهو بودم ک چند تا ماشین پشت هم پیجید تو حیاط عمارت اقای جی هون هم با کت شلوار اومد پایین حالا همیشه با پیژامه باباشه ها الان خوشتیپ کرده در ماشینا باز شد و شیش تا پسر اومد پایین رفتن سمت ماشینی ک مدلش از همشون بالاتر بود بادیگار درشو باز کرد و ی مرد خوشتیپوخوشگل اومد بیرون محو نگاش میکردم
جی هون. خوش اومدید
مرد با سردی جواب داد. ممنون بهتره سریع بریم سر اصل مطلب
جی هون. بله بفرمایید از این طرف رفتن داخل
ات.واییی سهوووو اون یارووو جذابرووو دیدییییی
سهو. اه انچنانم جذاب نیست زدم ب دستش ک اخی گفت
رفتیم داخل
جیمین
جیمین. در عوض انقدرقیمت چی میتونید بدید
ب کوک اشاره کردم برگرو داد بهش چشای جی هون چهار تاشد نیش خندی سر دادم
جی هون. اقا اقای پارک این چیز زیادیهه من واقعا نمیدونم در قبالش چ لطفی میتونم بهتون بکنم
جاممو سر کشیدم
جیمین. چطوره اون دختره ک توحیاط بودو بدید
جی هون. واقعا اون ی برده بیشتز نیست ارزشش کمتر
حرفشو نذاشتم کامل کنه جامو محکم کوبیدم رو میز
جیمین. چیزایی من میخوام ارززششون از توعم بالاتره منتظرم ب دختره بگو ببریمش زود باششش
جی هون رفت پایین
ات
صدای داد اخرشو شنیدم یعنی چیی شدهه جی هون اومد سمتم با قیافه ای ک نشون بده حالم ازش ب هم میخوره نگاش کردم
جی هون. وسایلتو جمع کن از اینجا میری سوالم نپرس
واقعا 😳 کجا میرم یعنی چی ب سهو نگاه کردم اونم تعجب کرده بود رفتم وسایلمو جمع کردم ته دلم ی ناراحتی بود سهو اومد تو اتاقم پریدم بغلش
ات. هق سهووو دلم برات تنگ میشه هق
سهوو. منم همینطور کوچولو
ات. قول بده بیای پیشم اگه زنده موندم
سهو. بخدا یدونه میزنم توفکت بیاد پایینا لبخند زدم سهو بغل کردم رفتم پایین اره درسته قرار بود با اون مرده برم ازی طرف خوشحال بودم ک ازادشدمو گیر ی جنتلمن افتادم از ی طرفم نمیدونستم چ بلایی سرم میاد رفتم تو ماشین نشستم
ات. میتونم اسمتو بپرسم
جیمین. پارک جیمین
ات. منو کجا میبرید و چیکارم داری
جیمین. رفتم جلو گوشش میبرمت ب عمارت خودم پس بهتره انقدر سوال نپرسیو دختر خوبی باشی
چیزی نگفتم رسیدیم ب عمارتش عمارت ک نگمم قصررر بود رفتیم داخل ب ی دختره گفت اتاقمو نشون بده رفتم تو اتاقم خوب بود حداقلل از اون جهنم بهتر بود
ات. دختررر اسمت چیهه
خدمتکار. من جیسو هستم
ات. خوشبختم جیسوو منم ات هستم چیزی نگفت رفت
ات. وااا کلا مردم با خودشون مشکل دارن بداخلاقا
لباسامو چیندم تو کمد دراز کشیدم رو تخت از نرمی تخت خوابم برد
شب
اینم فیکک جدید فیک قبلیو خودم زیاد دوستش نداشتمش چون اولین بار مینوشتم یکمی بد شد ولی برا اینوو دادم ب یکیی از کسایی ک فیک مینویسهه نگا کرد گفت ادامه بدمم امیدوارم خوشتون بیاد ممکنه یکم غمگینش کنم 💋💋
خیلییی با خانوادم خوشحال بودم ی رقیبب خیلیی سخت داشتیم بابام باهاشون لج بود یروز ب جشن بزرگ دعوت شدیم من ی برادر داشتم منو برادرم چند سال فقط فرقمون بود با پدر مادرم رفتیم جشن علاوه بر اون رغیبه سختش بقیه هم دشمنمون بودن مشغول بودیم تو جشن ک ی عده دورمونو محاصره کردن پدرمو مادرمو بردن بیرون نمیدونم چ بلایی سرشون اوردن فقط مطمئنم کشتنشون😔منوبرادرم بودیم خیلی میترسیدم با گریه مارو از هم جدا کردن جیغ زدم
ات. داداشییییی تروخدااا نروووو ولممم کنننننن
داداش ات. اتتت من پیدات میکنم قوییی باششش قول میدمم پیدات میکنمم
خلاصه مارو با گریه از هم جدا کردن منو بردن خونه ی اربابشون برادرمم معلوم نبود چ بلایی سرش اوردن🥺 شبو روز گریه میکردم ولی ب برادرم قول داده بودم قوی باشم مطمئنم ما ب هم میرسیم 🥺
چند سالی شد تو عمارت اون مرد بودم هیچ جایی نمیتونستم برم تا این سن 18سالگیم بودم ارباب این عمارت دخترارو میفروخت بر عکسس همهه من شیطون ترین بودم خبب این داستان من بود ولیی ادامه داره
صبح
ات از خواب پاشدم رفتم پایینن همه خدمتکارا مشغول کار بودن
ات. اهه کنسل کننده ها شبیه جن مرده میمونن😑
داشتم اطرافو نگاه میکردم سهوو رو دیدم اون دکترر عمارت بودد
ات. سهووووو
سهو. هوشش ات اخر کار دست خودت میدی ساکت
ات. ایی حالت تهوع میگیرم از قانونای اینجا
مشغول حرف زدن با سهو بودم ک چند تا ماشین پشت هم پیجید تو حیاط عمارت اقای جی هون هم با کت شلوار اومد پایین حالا همیشه با پیژامه باباشه ها الان خوشتیپ کرده در ماشینا باز شد و شیش تا پسر اومد پایین رفتن سمت ماشینی ک مدلش از همشون بالاتر بود بادیگار درشو باز کرد و ی مرد خوشتیپوخوشگل اومد بیرون محو نگاش میکردم
جی هون. خوش اومدید
مرد با سردی جواب داد. ممنون بهتره سریع بریم سر اصل مطلب
جی هون. بله بفرمایید از این طرف رفتن داخل
ات.واییی سهوووو اون یارووو جذابرووو دیدییییی
سهو. اه انچنانم جذاب نیست زدم ب دستش ک اخی گفت
رفتیم داخل
جیمین
جیمین. در عوض انقدرقیمت چی میتونید بدید
ب کوک اشاره کردم برگرو داد بهش چشای جی هون چهار تاشد نیش خندی سر دادم
جی هون. اقا اقای پارک این چیز زیادیهه من واقعا نمیدونم در قبالش چ لطفی میتونم بهتون بکنم
جاممو سر کشیدم
جیمین. چطوره اون دختره ک توحیاط بودو بدید
جی هون. واقعا اون ی برده بیشتز نیست ارزشش کمتر
حرفشو نذاشتم کامل کنه جامو محکم کوبیدم رو میز
جیمین. چیزایی من میخوام ارززششون از توعم بالاتره منتظرم ب دختره بگو ببریمش زود باششش
جی هون رفت پایین
ات
صدای داد اخرشو شنیدم یعنی چیی شدهه جی هون اومد سمتم با قیافه ای ک نشون بده حالم ازش ب هم میخوره نگاش کردم
جی هون. وسایلتو جمع کن از اینجا میری سوالم نپرس
واقعا 😳 کجا میرم یعنی چی ب سهو نگاه کردم اونم تعجب کرده بود رفتم وسایلمو جمع کردم ته دلم ی ناراحتی بود سهو اومد تو اتاقم پریدم بغلش
ات. هق سهووو دلم برات تنگ میشه هق
سهوو. منم همینطور کوچولو
ات. قول بده بیای پیشم اگه زنده موندم
سهو. بخدا یدونه میزنم توفکت بیاد پایینا لبخند زدم سهو بغل کردم رفتم پایین اره درسته قرار بود با اون مرده برم ازی طرف خوشحال بودم ک ازادشدمو گیر ی جنتلمن افتادم از ی طرفم نمیدونستم چ بلایی سرم میاد رفتم تو ماشین نشستم
ات. میتونم اسمتو بپرسم
جیمین. پارک جیمین
ات. منو کجا میبرید و چیکارم داری
جیمین. رفتم جلو گوشش میبرمت ب عمارت خودم پس بهتره انقدر سوال نپرسیو دختر خوبی باشی
چیزی نگفتم رسیدیم ب عمارتش عمارت ک نگمم قصررر بود رفتیم داخل ب ی دختره گفت اتاقمو نشون بده رفتم تو اتاقم خوب بود حداقلل از اون جهنم بهتر بود
ات. دختررر اسمت چیهه
خدمتکار. من جیسو هستم
ات. خوشبختم جیسوو منم ات هستم چیزی نگفت رفت
ات. وااا کلا مردم با خودشون مشکل دارن بداخلاقا
لباسامو چیندم تو کمد دراز کشیدم رو تخت از نرمی تخت خوابم برد
شب
اینم فیکک جدید فیک قبلیو خودم زیاد دوستش نداشتمش چون اولین بار مینوشتم یکمی بد شد ولی برا اینوو دادم ب یکیی از کسایی ک فیک مینویسهه نگا کرد گفت ادامه بدمم امیدوارم خوشتون بیاد ممکنه یکم غمگینش کنم 💋💋
۵۳.۸k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.