عشق و نفرت پارت22♡
عشق و نفرت پارت22♡
ویو مینسو
خوابم نمیبرد اما با صورت کوک که موتجه شدم به شدت کیوت خوابیده بود دلم میخواست بوسش کنم اما پاشدم رفتم پایین جلوی بیمارستان
پایان ویو
مینسو: عا سومین تویی
&اره خودمم شنیدم بیمارستانی اومدم بهت سر بزنم
مینسو: اونوقت تو
سومین: در واقع میخوام یه چیزی بهت نشون بدم
مینسو:یعنی چه این همه راه اومدی بهم یه چیزی نشون بدی میتونستی داخل خونه هم نشونم بدی
سومین: خیلی خب اگر نمیخوای ببینی که من رفتم
مینسو: خب حالا صبر کن ببینم چیه
سومین:(پوزخند) این عکسی که میبینی عکس من و جونگکوک که عاشقانه همو بغل کردیم
مینسو: اما..
سومین: اما این مال قبلا نیست دقیقا مال امروز صبحه
فلش بک به صبح
&کوک میشه سریع بیای باید یه چیزی بهت بگن
کوک: پشت گوشی بگو
&نه نمیشه باید ببینمت
کوک: هوفف نمیتونی یه قوت دیگه بگی
&کوک بس کن میگم همین الان برات لوکیشن میفرستم بیا
(کوک رفت به مکانی که سومین بود توی پارکــ...)
ویو کوک
رفتم به جایی که گفته بود تا دیدمش اونم منو دید و اومد و پرید بغلم و منم حواسم نبود و بغلش کردم و سریع دستمو کشیدم
پایان ویو
ویو سومین
پریدم تو بغل کوک اما اون منو از حواس پرتیش بغل کرد و سریع انداخت اما من زرنگ تر از اینا بودم و سریع عکس گرفتم
پایان ویو
پایان فلش بک
مینسو: چی ممکن نیست نه این کوک نیست
&اما متاسفانه این کوکه عزیزم اخی ناراحت نباش بالاخره کوک باید با هم سطح خودش باشه من فعلا برم باید برم لباس بخرم بای بای (خنده)
ویو مینسو
حالم بد شد انگار یه سطل اب یخ روم ریختن
پایان ویو
کوک: مینسو مینسوو عا دختر چرا اومدی بیرون الان سرما میخوری بیا تو رود باش
مینسو: ولم کن
کوک: چی چیشده
مینسو: نمیدونم برو از عشقت بپرس
کوک: چی چی داری میگی مینسو کدوم عشق
مینسو: خودت بهتر از میدونی
(و اینجا مینسو رفت توی بیمارستان و لباساشو پوشید و از بیمارستان زد بیرون)
ادامه دارد..
ویو مینسو
خوابم نمیبرد اما با صورت کوک که موتجه شدم به شدت کیوت خوابیده بود دلم میخواست بوسش کنم اما پاشدم رفتم پایین جلوی بیمارستان
پایان ویو
مینسو: عا سومین تویی
&اره خودمم شنیدم بیمارستانی اومدم بهت سر بزنم
مینسو: اونوقت تو
سومین: در واقع میخوام یه چیزی بهت نشون بدم
مینسو:یعنی چه این همه راه اومدی بهم یه چیزی نشون بدی میتونستی داخل خونه هم نشونم بدی
سومین: خیلی خب اگر نمیخوای ببینی که من رفتم
مینسو: خب حالا صبر کن ببینم چیه
سومین:(پوزخند) این عکسی که میبینی عکس من و جونگکوک که عاشقانه همو بغل کردیم
مینسو: اما..
سومین: اما این مال قبلا نیست دقیقا مال امروز صبحه
فلش بک به صبح
&کوک میشه سریع بیای باید یه چیزی بهت بگن
کوک: پشت گوشی بگو
&نه نمیشه باید ببینمت
کوک: هوفف نمیتونی یه قوت دیگه بگی
&کوک بس کن میگم همین الان برات لوکیشن میفرستم بیا
(کوک رفت به مکانی که سومین بود توی پارکــ...)
ویو کوک
رفتم به جایی که گفته بود تا دیدمش اونم منو دید و اومد و پرید بغلم و منم حواسم نبود و بغلش کردم و سریع دستمو کشیدم
پایان ویو
ویو سومین
پریدم تو بغل کوک اما اون منو از حواس پرتیش بغل کرد و سریع انداخت اما من زرنگ تر از اینا بودم و سریع عکس گرفتم
پایان ویو
پایان فلش بک
مینسو: چی ممکن نیست نه این کوک نیست
&اما متاسفانه این کوکه عزیزم اخی ناراحت نباش بالاخره کوک باید با هم سطح خودش باشه من فعلا برم باید برم لباس بخرم بای بای (خنده)
ویو مینسو
حالم بد شد انگار یه سطل اب یخ روم ریختن
پایان ویو
کوک: مینسو مینسوو عا دختر چرا اومدی بیرون الان سرما میخوری بیا تو رود باش
مینسو: ولم کن
کوک: چی چیشده
مینسو: نمیدونم برو از عشقت بپرس
کوک: چی چی داری میگی مینسو کدوم عشق
مینسو: خودت بهتر از میدونی
(و اینجا مینسو رفت توی بیمارستان و لباساشو پوشید و از بیمارستان زد بیرون)
ادامه دارد..
۵.۴k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.