part 11
ات:داداش نظرت چیه بخوابیم من خوابم میاد چونگی:اره منم موافقم خیلی خستم ات:باشه پس من میرم بخوابم چونگی:میری؟ ات:اره دیگه چونگی:ن خیر میریم بغلم کردو رفتیم تو تخت و خوابیدیم. صب بود بیدار شدم و کارای مربوط رو انجام دادم و اومدم و صبحانه خوردم امروز وقتم ازاد بود یه لحظه فکرم رفت پیش جیمین انگار واقعا داشتم عاشقش میشدم ولی چرا باید عاشق بیمار خودم بشم اونم کسی که ۷ نفر رو به قتل رسونده
فردا
لباسامو پوشیدمو گوشیمو تو کیفم گذاشتم ک راه افتادم تصمیم گرفتم این دفعه پیاده برم صدای گنجشک ها لذت بخش بود. رسیدم به در اتاقش که گفت بیا تو ولی من هنوز در نزده بودم اون از کجا فهمید.رفتم تو ...
فردا
لباسامو پوشیدمو گوشیمو تو کیفم گذاشتم ک راه افتادم تصمیم گرفتم این دفعه پیاده برم صدای گنجشک ها لذت بخش بود. رسیدم به در اتاقش که گفت بیا تو ولی من هنوز در نزده بودم اون از کجا فهمید.رفتم تو ...
۸.۳k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.