فقط تو میتونی پارت ۶
حین مهمونی نگاه های سنگینی رو روی خودم حس کردم انگار یه بار بزرگ روی دوشم بود برای همین برگشتم دورو ورمو نگا کردم هیچکی منو نگاه نمیکرد و همه سر شون تو کار خودشون بود و کوک هم با چند تا از مهمون ها صحبت میکرد
از اون نگاه های سنگین خسته شدم و از کوک خواستم که ده دقیقه برم توی اتاقم رفتم توی اتاقم رفتم نشستم روی تختمو کفشامو در آوردم پامو اذیت میکردن که یهو در باز شد.
یه مرد به نسبت قد بلند و هیکلی با موهای مشکی اومد تو و درو بست
مرد : بهههه سلامم
ا.ت:س ...سلام ب....برای چ..(اومد حرف بزنه که مرد اومد جلو دستشو گزاشت روی دهن ا.ت به نشانه ی سکوت)
مرد غریبه :بلخره این همه جون کندن گذاشت بهت برسم
ا.ت:چ....چی بب.....ب.....به...م...من
مرد غریبه :من تورو میخوام ا.ت(میخواست اتو ببوسه که ا.ت شروع کرد به جیغ زدن)
ا.ت:جوووووووووووووونگ کوککککک کمک(جیغ)
مرد غریبه با دستش دهن ا.تو گرفت
مرد غریبه:اگه خفه نشی یه کاری میکنم باهات که همینجا پشیمون شی
لیلیث:ریدم🤡این چه وضعشه🤡
ا.ت از ترس ساکت شد
کوک ویو
داشتم با مهمونا حرف میزدم که یهو دیدم صدای ا.ت میاد ولی ا.ت دختر ارومیه چرا صدای جیغش میاد از مهمونا عذر خواهی کردم و رفتم بالا درو باز کردم
کوک:میوو !!!!!!!!!
میوو:آره کوک خودمم خوشحال نشدی
کوک:(خنده عصبی)بزارش زمین
میوو:اوووووووووو چه خشن
ا.ت ویو
کوک اومد بلخره داشتن با هم بحث میکردن که یهو کوک بخاطر من به اون آقاهه که فکر کنم اسمش میوو بود حمله کرد یهو غیب شد منم چون نمیتونستم نفس بکشم چون دستش جلوی دهنم بود تا غیب شد با زانو هام افتادم زمین و سرفه میکردم که کوک تا اون وضع منو دید بدو بدو اومد و بغلم کرد من خیلی ترسیده بودم تا بغلم کرد حس امنیت بهم داد ولی یهو گریم گرفت با دستاش موهامو نوازش میکرد منم سرم رو روی سینش گزاشتم و گریه میکردم.
لیلیث:ودف این چیه من دارم مینویسم🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡
کوک:خوبی ا.ت
ا.ت:اوهوم
کوک:ببخشید ا.ت
ا.ت:او ...هق .هق اوهوم
کوک:مان شی(زیر دستش)(داد)
مان شی:(اومد)بله ارباب
کوک:به مهمون ها بگو برن و ازشون معذرت خواهی کن و بگو برای آقای جئون مشکلی پیش اومده مهمونی رو به یه روز دیگه موکول کرد.
لیلیث:هیچوقت نفهمیدم موکول چجوری خونه میشه فقط بلدم بنویسمشو معنیشو میدونم🤣🦫
مان شی:بله حتما با اجازه
ا.ت ویو
من هنوز توی بغل کوک بودم کم کم از بغلش اومدم بیرون و سرمو پایین انداختم
کوک :خوبی
ا.ت:خستم
کوک:بیا بخوابیم
لیلیث:آهان 🤡🤡🤡🤡👍🏿👍🏿👍🏿👍🏿👍🏿
ا.ت:چیی(تعجب)
کوک:گفتی خسته ای و منم گفتم بخوابیم
ا.ت:همرو فهمی دم ولی اون قسمت ب...بخوابیم؟
کوک:آره پیش من میخوابی تا مطمئن شم حالت خوبه
اره خلاصه لایک کن 👍🏿🤡
از اون نگاه های سنگین خسته شدم و از کوک خواستم که ده دقیقه برم توی اتاقم رفتم توی اتاقم رفتم نشستم روی تختمو کفشامو در آوردم پامو اذیت میکردن که یهو در باز شد.
یه مرد به نسبت قد بلند و هیکلی با موهای مشکی اومد تو و درو بست
مرد : بهههه سلامم
ا.ت:س ...سلام ب....برای چ..(اومد حرف بزنه که مرد اومد جلو دستشو گزاشت روی دهن ا.ت به نشانه ی سکوت)
مرد غریبه :بلخره این همه جون کندن گذاشت بهت برسم
ا.ت:چ....چی بب.....ب.....به...م...من
مرد غریبه :من تورو میخوام ا.ت(میخواست اتو ببوسه که ا.ت شروع کرد به جیغ زدن)
ا.ت:جوووووووووووووونگ کوککککک کمک(جیغ)
مرد غریبه با دستش دهن ا.تو گرفت
مرد غریبه:اگه خفه نشی یه کاری میکنم باهات که همینجا پشیمون شی
لیلیث:ریدم🤡این چه وضعشه🤡
ا.ت از ترس ساکت شد
کوک ویو
داشتم با مهمونا حرف میزدم که یهو دیدم صدای ا.ت میاد ولی ا.ت دختر ارومیه چرا صدای جیغش میاد از مهمونا عذر خواهی کردم و رفتم بالا درو باز کردم
کوک:میوو !!!!!!!!!
میوو:آره کوک خودمم خوشحال نشدی
کوک:(خنده عصبی)بزارش زمین
میوو:اوووووووووو چه خشن
ا.ت ویو
کوک اومد بلخره داشتن با هم بحث میکردن که یهو کوک بخاطر من به اون آقاهه که فکر کنم اسمش میوو بود حمله کرد یهو غیب شد منم چون نمیتونستم نفس بکشم چون دستش جلوی دهنم بود تا غیب شد با زانو هام افتادم زمین و سرفه میکردم که کوک تا اون وضع منو دید بدو بدو اومد و بغلم کرد من خیلی ترسیده بودم تا بغلم کرد حس امنیت بهم داد ولی یهو گریم گرفت با دستاش موهامو نوازش میکرد منم سرم رو روی سینش گزاشتم و گریه میکردم.
لیلیث:ودف این چیه من دارم مینویسم🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡
کوک:خوبی ا.ت
ا.ت:اوهوم
کوک:ببخشید ا.ت
ا.ت:او ...هق .هق اوهوم
کوک:مان شی(زیر دستش)(داد)
مان شی:(اومد)بله ارباب
کوک:به مهمون ها بگو برن و ازشون معذرت خواهی کن و بگو برای آقای جئون مشکلی پیش اومده مهمونی رو به یه روز دیگه موکول کرد.
لیلیث:هیچوقت نفهمیدم موکول چجوری خونه میشه فقط بلدم بنویسمشو معنیشو میدونم🤣🦫
مان شی:بله حتما با اجازه
ا.ت ویو
من هنوز توی بغل کوک بودم کم کم از بغلش اومدم بیرون و سرمو پایین انداختم
کوک :خوبی
ا.ت:خستم
کوک:بیا بخوابیم
لیلیث:آهان 🤡🤡🤡🤡👍🏿👍🏿👍🏿👍🏿👍🏿
ا.ت:چیی(تعجب)
کوک:گفتی خسته ای و منم گفتم بخوابیم
ا.ت:همرو فهمی دم ولی اون قسمت ب...بخوابیم؟
کوک:آره پیش من میخوابی تا مطمئن شم حالت خوبه
اره خلاصه لایک کن 👍🏿🤡
۳.۲k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.