رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
♡ فصل اول ♡
ادامه پارت ¤ ³⁶ ¤
_______________________________
رفتم دیدم پدرم با یه زن تو بغلش نشستن جلو تلویزیون و دارن فیلم میبینن ازش پرسیدم که این زن کیه گفت از این به بعد این مادرته
قبول نکردم و رفتم تو اتاقم روز هام همینجوری میگذشت و پدرم هم از من هی دورتر میشد
یه روز پدرم با اعصبانیت در اتاقمو باز کرد و حمله ور شد سمتم و تا جایی که میمردم کتکم زد
هیچوقت اون شبو یادم نمیره ، صبح از خواب پاشدم ، بدنم انقد درد میکرد نمیتونستم از جام تکون بخورم ، یه ربع بعد پدرم در اتاقو باز کرد و با اعصبانیت گفت : تو چطور جرعت میکنی به زن من همچین حرفایی و بزنی
با بهت گفتم : چ ... چه حرفی من هیچ حرفی به اون نزدم ، من دیروز از صبح تا شب کلا تو اتاقم بودم
یهو داد زد و گفت : خفه شو انقد دروغ نگو ، من همچین دختری ندارم
________________________________________
♡ فصل اول ♡
ادامه پارت ¤ ³⁶ ¤
_______________________________
رفتم دیدم پدرم با یه زن تو بغلش نشستن جلو تلویزیون و دارن فیلم میبینن ازش پرسیدم که این زن کیه گفت از این به بعد این مادرته
قبول نکردم و رفتم تو اتاقم روز هام همینجوری میگذشت و پدرم هم از من هی دورتر میشد
یه روز پدرم با اعصبانیت در اتاقمو باز کرد و حمله ور شد سمتم و تا جایی که میمردم کتکم زد
هیچوقت اون شبو یادم نمیره ، صبح از خواب پاشدم ، بدنم انقد درد میکرد نمیتونستم از جام تکون بخورم ، یه ربع بعد پدرم در اتاقو باز کرد و با اعصبانیت گفت : تو چطور جرعت میکنی به زن من همچین حرفایی و بزنی
با بهت گفتم : چ ... چه حرفی من هیچ حرفی به اون نزدم ، من دیروز از صبح تا شب کلا تو اتاقم بودم
یهو داد زد و گفت : خفه شو انقد دروغ نگو ، من همچین دختری ندارم
________________________________________
۲.۳k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.