تازه از خواب پا شدم..چون شب ساعت سه خوابیدم...
تازه از خواب پا شدم..چون شب ساعت سه خوابیدم...
حالا چرا؟
دیشب از ساعت ۸ خونه دوست مامانم دعوت بودیم
هیچی دیگه مامانم گفت تو ام بیا
شومیز یاسیم با دامن مشکی و ساق شلواری مشکیم رو پوشیدم و یکمم به خودم مالیدم و دادم خالم موهامو خوشگل بست و....
رفتیم
(خالم برگشت گفت خط لب نزدی نه؟ اعتقادی به خط لب نداری... میگم نع....من ارایشم ایرونی نی 🗿☕)
و خب رفتیم و تا ساعت دو اونجا بزن بکوب بود و من واقعا به رقصیدن مادر حسودی کردم...دوستای مامانم میگفتن ببین مامانت داره میرقصه اونوقت تو از جات تکون نمیخوری 🗿☕
خو من چه کنم...یه کوچولو رقصیدم بعد از خجالت آب شدم نشستم...
همه از من بزرگ تر بودن
یه رئیسم داشتن که بر تخت پادشاهی نشسته بود و سنش حدودا هفتاد هشتاد بود...
هم رقصش خوب بود هم اخلاقش...
دایره هم میزد(ساز موسیقی)
به منم گفت خوشگل قیز 🗿☕
بعد بین خودمون بمونه همه اونجا طرفدار پهلوی بودن زیادم مذهبی نبودن برعکس مامانم ولی مامانمم تغییر کرده اخلاقش از بس پیش اوناس....
مادر است دیگر....
و بخش مهم...
چهاررر لیوان چایی خوردممموو
حالا چرا؟
دیشب از ساعت ۸ خونه دوست مامانم دعوت بودیم
هیچی دیگه مامانم گفت تو ام بیا
شومیز یاسیم با دامن مشکی و ساق شلواری مشکیم رو پوشیدم و یکمم به خودم مالیدم و دادم خالم موهامو خوشگل بست و....
رفتیم
(خالم برگشت گفت خط لب نزدی نه؟ اعتقادی به خط لب نداری... میگم نع....من ارایشم ایرونی نی 🗿☕)
و خب رفتیم و تا ساعت دو اونجا بزن بکوب بود و من واقعا به رقصیدن مادر حسودی کردم...دوستای مامانم میگفتن ببین مامانت داره میرقصه اونوقت تو از جات تکون نمیخوری 🗿☕
خو من چه کنم...یه کوچولو رقصیدم بعد از خجالت آب شدم نشستم...
همه از من بزرگ تر بودن
یه رئیسم داشتن که بر تخت پادشاهی نشسته بود و سنش حدودا هفتاد هشتاد بود...
هم رقصش خوب بود هم اخلاقش...
دایره هم میزد(ساز موسیقی)
به منم گفت خوشگل قیز 🗿☕
بعد بین خودمون بمونه همه اونجا طرفدار پهلوی بودن زیادم مذهبی نبودن برعکس مامانم ولی مامانمم تغییر کرده اخلاقش از بس پیش اوناس....
مادر است دیگر....
و بخش مهم...
چهاررر لیوان چایی خوردممموو
۱.۳k
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.