پارت 1
پارت 1
ویوا. ت
ازخواب باصروصداهای پچه هابیدارشدم های من اتم و17سالمه ودرپروشگاه زندگی میکنم نمیدونم خانواده دیگه ای دارم یانه (نکته اینجا ا. ت نمیدونه که 7تابرادر داره) رفتم پایین همه داشتن صبحانه میخوردن منم شروع کردم به خوردن
فلش بک به ساعت 5 عصر
خانم چان (مدیر پرورشگاه) منوصدازد رفتم درزدم وارد اتاق شدم دیدم 7تاپسر نشستن سلام کردم ورفتم نشستم خانم چان گفت بایدبرم وسایلم روجمع کنم علامت ا. ت ـ
ـخانم چان من نمیخوام برم لطفا
چان: ا. ت تودیگه داره 18 سالت میشه واگرالان نری اونا.....
نامی: بزورمیبریمت پس سریع وسایلتو جمع کن
(پایان پارت 1)
ویوا. ت
ازخواب باصروصداهای پچه هابیدارشدم های من اتم و17سالمه ودرپروشگاه زندگی میکنم نمیدونم خانواده دیگه ای دارم یانه (نکته اینجا ا. ت نمیدونه که 7تابرادر داره) رفتم پایین همه داشتن صبحانه میخوردن منم شروع کردم به خوردن
فلش بک به ساعت 5 عصر
خانم چان (مدیر پرورشگاه) منوصدازد رفتم درزدم وارد اتاق شدم دیدم 7تاپسر نشستن سلام کردم ورفتم نشستم خانم چان گفت بایدبرم وسایلم روجمع کنم علامت ا. ت ـ
ـخانم چان من نمیخوام برم لطفا
چان: ا. ت تودیگه داره 18 سالت میشه واگرالان نری اونا.....
نامی: بزورمیبریمت پس سریع وسایلتو جمع کن
(پایان پارت 1)
۳.۹k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.