P10
T: ( سریع بلند شدن و موتور رو روشن کردمو رفتم سمت رو خونه
)۱۵ مین دقیقه شد
T: رسیدم گوشیمو وا کردم و بهت زنگ زدم)
Jk: ( میخواستم خودم رو پرت کنم پایین که گوشیم زنگ خورد ته بود جواب دادم ) چیه دیگه ( میخواستم حرف بزنم که نذاشت )
T: ( آروم داشتم بهش نزدیک میشدم برای همین گوشی رو قطع کردم ) این کارو نکن کوک .
Jk: )خیلی شک شدم ) ولم کن تو دیگه دوستم نداری ؟
T: کی گفته ؟
Jk: ج… اصلا به تو چه ؟
T: باشه …. اصلا به من چه ( دستشو گرفتم و سریع و کشدومش تو بغلم و جفتمون با هم افتادیم روی زمین ) اخ
Jk: آیی … چی کار میکنی ؟ ( از بغلش امدم بیرون ) من دیگه بهت حسی ندارم ( به دروغ )
T: ( هنوزم روی زمین بودم سرم داشت گیج میرفت ) اخ سرم …. یه بار دیگ تکرا کن چی گفتی ؟
Jk: گفتم دیگه عاشقت نیستم ( بلند )
T: ( بغض کردم ) باشه برو برو به زندگیت بودن من برس ( بلند شدم که برم که یهو بغضم گلومو خفه کرد و زدم زیر گریه ولی به روم نیاوردم و اشکمو پاک کردم امدم برم که سرم گیج رفت و افتادم روی زمین )
Jk: حال.. ت خوبه ؟
T: نمیتوانم حرف بزنم به زور گفتم ) فقط برو
Jk: حالت خوب نیست
T: مگه برات مهمه ؟ خودت گفتی … الا گفتی دیگه دوستم نداری برو
Jk: دروغ گفتم ( به آژانس زنگ زدم )
T: باشه ( دیگه هیچ نفهمیدم )
Jk: ( سریع آژانس آمد و رفتیم بیمارستان ) دکتر گفتش به سرش ضربه خیلی کوچولوی خورده اما باید ۱ هفته استراحت کنه تا بیدار شه )
T: ( آرام چشمام رو باز کردم نفسم گرفته بود آمد بلند شم سرم گیج رفتم ) آیی هوف
Jk: (صدای ته رو شنیدم ) نباید بلند شی
T: اخ سرم ( یهو چشم به کوک خورد و سریع بلند شدم یهو سرم گرفت ) هوف بلندی کشیدم تو چرا اینجایی ؟
Jk: نگرانت شدم دکتر گفتش نباید بلند شی میرم دکتر رو صدا کنم .
T: ( چیزی نگفتم )
Jk: (رفتم پیش دکتر و صداش کردم و آمد رفتیم تو اتاق )
D : ( رفتم مایعنش کردم چیزیش نبود ) اقای کیم مشکلی ندارید فقط باید تا ۱ هفته از اتاق بیرون نرید و استراحت کنید مرخصید اها راستی خیلی بهم میاید ( لبخند ) ( از اون جا رفتم )
T: یه نیم نگاهی به کوک کردم دیدم اونم داره نگاهم میکنه نگاهمان بهم گره خورد و سریع چشمامو دزدیم )
Jk: ( بغضم گرفته بود نتونستم کنترل کنم گریم گرفت ) معذرت میخوام .. هق .. ته.. هق .. همش .. هق .. تقصیر .. منه هق
T:کوک ازت ممنونم که منو آوردی اینجا خیلی باهات خاطرات خوبی داشتم … حالا میتونی بری ( تو چشمام اشک جمع شده بود )
Jk: من … هق نمیخوام .. هق .. برم هق .. میخوام .. هق پیشت بمونم ( امدم و بغلت کردم) نمیخوام برم
T: ولی خودت گفتی دیگ بهم حسی نداری .
Jk: بهت دروغ گفتم من دوست دارم ( محکم بغلت کردم )
T: ( گریم گرفت ) کوک خیلی دوست دارم لعنتی
Jk: من بیشتر ( پیشونیش رو بوسیدم) من دیگه هیچ وقت ولت نمیکنم قول میدم .
T: هیچ وقتی ازم درو نشو بودن تو نمی تونم
Jk: قول میدم …. ( با بغض)
T: لطفا دیگ هم فکر خودکشی نکن اگ امروز نیومده بودم که …
Jk: معذرت میخوام قول میدم .
T:( لبخند ملیحی زدم )
ادامه دارد
)۱۵ مین دقیقه شد
T: رسیدم گوشیمو وا کردم و بهت زنگ زدم)
Jk: ( میخواستم خودم رو پرت کنم پایین که گوشیم زنگ خورد ته بود جواب دادم ) چیه دیگه ( میخواستم حرف بزنم که نذاشت )
T: ( آروم داشتم بهش نزدیک میشدم برای همین گوشی رو قطع کردم ) این کارو نکن کوک .
Jk: )خیلی شک شدم ) ولم کن تو دیگه دوستم نداری ؟
T: کی گفته ؟
Jk: ج… اصلا به تو چه ؟
T: باشه …. اصلا به من چه ( دستشو گرفتم و سریع و کشدومش تو بغلم و جفتمون با هم افتادیم روی زمین ) اخ
Jk: آیی … چی کار میکنی ؟ ( از بغلش امدم بیرون ) من دیگه بهت حسی ندارم ( به دروغ )
T: ( هنوزم روی زمین بودم سرم داشت گیج میرفت ) اخ سرم …. یه بار دیگ تکرا کن چی گفتی ؟
Jk: گفتم دیگه عاشقت نیستم ( بلند )
T: ( بغض کردم ) باشه برو برو به زندگیت بودن من برس ( بلند شدم که برم که یهو بغضم گلومو خفه کرد و زدم زیر گریه ولی به روم نیاوردم و اشکمو پاک کردم امدم برم که سرم گیج رفت و افتادم روی زمین )
Jk: حال.. ت خوبه ؟
T: نمیتوانم حرف بزنم به زور گفتم ) فقط برو
Jk: حالت خوب نیست
T: مگه برات مهمه ؟ خودت گفتی … الا گفتی دیگه دوستم نداری برو
Jk: دروغ گفتم ( به آژانس زنگ زدم )
T: باشه ( دیگه هیچ نفهمیدم )
Jk: ( سریع آژانس آمد و رفتیم بیمارستان ) دکتر گفتش به سرش ضربه خیلی کوچولوی خورده اما باید ۱ هفته استراحت کنه تا بیدار شه )
T: ( آرام چشمام رو باز کردم نفسم گرفته بود آمد بلند شم سرم گیج رفتم ) آیی هوف
Jk: (صدای ته رو شنیدم ) نباید بلند شی
T: اخ سرم ( یهو چشم به کوک خورد و سریع بلند شدم یهو سرم گرفت ) هوف بلندی کشیدم تو چرا اینجایی ؟
Jk: نگرانت شدم دکتر گفتش نباید بلند شی میرم دکتر رو صدا کنم .
T: ( چیزی نگفتم )
Jk: (رفتم پیش دکتر و صداش کردم و آمد رفتیم تو اتاق )
D : ( رفتم مایعنش کردم چیزیش نبود ) اقای کیم مشکلی ندارید فقط باید تا ۱ هفته از اتاق بیرون نرید و استراحت کنید مرخصید اها راستی خیلی بهم میاید ( لبخند ) ( از اون جا رفتم )
T: یه نیم نگاهی به کوک کردم دیدم اونم داره نگاهم میکنه نگاهمان بهم گره خورد و سریع چشمامو دزدیم )
Jk: ( بغضم گرفته بود نتونستم کنترل کنم گریم گرفت ) معذرت میخوام .. هق .. ته.. هق .. همش .. هق .. تقصیر .. منه هق
T:کوک ازت ممنونم که منو آوردی اینجا خیلی باهات خاطرات خوبی داشتم … حالا میتونی بری ( تو چشمام اشک جمع شده بود )
Jk: من … هق نمیخوام .. هق .. برم هق .. میخوام .. هق پیشت بمونم ( امدم و بغلت کردم) نمیخوام برم
T: ولی خودت گفتی دیگ بهم حسی نداری .
Jk: بهت دروغ گفتم من دوست دارم ( محکم بغلت کردم )
T: ( گریم گرفت ) کوک خیلی دوست دارم لعنتی
Jk: من بیشتر ( پیشونیش رو بوسیدم) من دیگه هیچ وقت ولت نمیکنم قول میدم .
T: هیچ وقتی ازم درو نشو بودن تو نمی تونم
Jk: قول میدم …. ( با بغض)
T: لطفا دیگ هم فکر خودکشی نکن اگ امروز نیومده بودم که …
Jk: معذرت میخوام قول میدم .
T:( لبخند ملیحی زدم )
ادامه دارد
۳.۶k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.