فیک قضاوت اشتباه
تهیونگ
باید یادم بیاد باید من به ا.ت ثابت میکنم خیانت کار نیستم
بلند شدم رفتم عکسا ها رو آوردم سه تا عکس بودعکس اول تو بار بود من میسو رو بغل کرده بودم عکس و برعکس کردم و پشتش با خودکار نوشتم ا.ت من بهت خیانت نکردم این عکس هم توی بار بودیم و هرچی یادم اومد و نوشتم و عکس و گذاشتم کنار عکس دوم برداشتم میسو لخت بودو سرش روی سینه ی من بود و خوابیده بودیم واقعا یادم نمیاد خدا چیکار کنمعکسا رو روی میز گذاشتم بلند شدم رفتم توی اتاقم
ده روز بعد
ا.ت
مثل این پیر زنای 60سالع شده بودم افسرده مینشینم و به یجا خیره میشدم و تموم خاطراتمو با تهیونگ توی زهنم مرور میشد تو خاطراتم غرق بودم که دیدم دوباره دارم گریه میکنم اشکامو پاک کردم بلند شدم غذا سفارش دادم باید تصمیم میگرفتم یا باید تا آخر عمرم بشینم گریه زاری کنم که چرا بهم خیانت کرده یا هم به زندگیم ادامه بدم و فراموشش کنم
فراموشش کنم اونم کی من که از خودم بیشتر دوستش دارم ولی خب چیکار کنم چاره ی دیگه ای ندارم توی همین فکر بودم که صدای زنگ خونه اومد بلند شدم رفتم دم در دیدم پیک غذا رو آورده تحویل گرفتم و پولشو حساب کردم
تهیونگ
داشتم دیوونه میشدم دلم براش تنگ شده بود چیکار کنم خدایایچی یادم اومد تولدش فردا بود حداقل میتونستم ببینمش و بهش توضیح بدم که داره اشتباه میکنه
خب خب بلاخره من پارتو گذاشتم ببخشید دیر شد چون اومد خونه عممم نمیتونم پارت بزارم دوستون دارم آها راستی کانال روبیکا پارت 16 رو هم گذاشتم
باید یادم بیاد باید من به ا.ت ثابت میکنم خیانت کار نیستم
بلند شدم رفتم عکسا ها رو آوردم سه تا عکس بودعکس اول تو بار بود من میسو رو بغل کرده بودم عکس و برعکس کردم و پشتش با خودکار نوشتم ا.ت من بهت خیانت نکردم این عکس هم توی بار بودیم و هرچی یادم اومد و نوشتم و عکس و گذاشتم کنار عکس دوم برداشتم میسو لخت بودو سرش روی سینه ی من بود و خوابیده بودیم واقعا یادم نمیاد خدا چیکار کنمعکسا رو روی میز گذاشتم بلند شدم رفتم توی اتاقم
ده روز بعد
ا.ت
مثل این پیر زنای 60سالع شده بودم افسرده مینشینم و به یجا خیره میشدم و تموم خاطراتمو با تهیونگ توی زهنم مرور میشد تو خاطراتم غرق بودم که دیدم دوباره دارم گریه میکنم اشکامو پاک کردم بلند شدم غذا سفارش دادم باید تصمیم میگرفتم یا باید تا آخر عمرم بشینم گریه زاری کنم که چرا بهم خیانت کرده یا هم به زندگیم ادامه بدم و فراموشش کنم
فراموشش کنم اونم کی من که از خودم بیشتر دوستش دارم ولی خب چیکار کنم چاره ی دیگه ای ندارم توی همین فکر بودم که صدای زنگ خونه اومد بلند شدم رفتم دم در دیدم پیک غذا رو آورده تحویل گرفتم و پولشو حساب کردم
تهیونگ
داشتم دیوونه میشدم دلم براش تنگ شده بود چیکار کنم خدایایچی یادم اومد تولدش فردا بود حداقل میتونستم ببینمش و بهش توضیح بدم که داره اشتباه میکنه
خب خب بلاخره من پارتو گذاشتم ببخشید دیر شد چون اومد خونه عممم نمیتونم پارت بزارم دوستون دارم آها راستی کانال روبیکا پارت 16 رو هم گذاشتم
۴.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.