نمیدانم
نمیدانم
پائیز قرار است به
هوای
کدام عاشقانه بی تو بیاید
مگر پاییز نمیداند
نیامده
ریختهام بعد رفتنت
مگر نمی بیند
اینهمه باران چشمهایم را که
هیچوقت بند نمی آید
مدتهاست خزان
بر شاخسار زندگیم شبیخون زده
نه برگی و باری باقی ست
نه جوانه ای
که اسیر دست بیرحم پائیز شود ...
پائیز قرار است به
هوای
کدام عاشقانه بی تو بیاید
مگر پاییز نمیداند
نیامده
ریختهام بعد رفتنت
مگر نمی بیند
اینهمه باران چشمهایم را که
هیچوقت بند نمی آید
مدتهاست خزان
بر شاخسار زندگیم شبیخون زده
نه برگی و باری باقی ست
نه جوانه ای
که اسیر دست بیرحم پائیز شود ...
۵.۹k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳