وانشات ارباب مافیا پارت 20
از شانس جالب من فیلمه مافیایی ازآب دراومد!
(این فیلم ساخته ذهن نویسنده میباشد)
امیرحسین ک/ حالا که دقت میکنم می بینم جونگ کوک خیلی شبیه مافیا هاست!
ات/ بلی بلی
نمی دونم راجع به فیلمه چی بگم! در مقابل کوک هیچ بود!
ات: چنقده جالب
کوک: جالب؟
ات: این جالب کنایه َست این مافیاهه اوسکول تشریف داره!
...آخرشو باخنده...
ات/ یه آیا میدانستید جالب!
خاله زهره/ چی؟
ات/ آیا میدانستید چانگ مافیاست؟
دای دای/ منظورت بابات نیست که هست؟
ات/ همونو میگم!
خاله مینا/ یا حضرت پشم!
ات/ البته از اون مافیا اوسکولا
خاله سیما/ مگه چند مدل مافیا داریم؟
ات/ عه بعضیاشون فقط آدم میکشن بعضیا تو کار مواد مخدرن بعضیا همه کارن بعضیا هم مافیای خوبن فقط با آدم بدا مشکل دارن یه سریا هم که میتونن جزء هرکدوم از دسته ها باشن اوسکولا هستن که فقط اسماً مافیان
امیرحسین ک/ همه مافیا ها خرپولن؟
ات/ همه به جز اوسکولا
خاله مینا/ حالا تو این اطلاعاتو از کجا داری؟
ات/ عه هیجا
خاله زهره/ ات ما میفهمیم دروغ میگی!
ات: خیلی بده بفهمن مافیایی؟ ...آروم...
کوک: نمی دونم فهمیدن کاری نمیشه کرد
امیرحسین ب/ حالا که اینجوریه خانوم ها آقایان کوک مافیاست! ببخشید ات خواستم رازدار باشم نشد!
کل جمع/ هَن!!!!
ات/ تو از کجا فهمیدی؟
امیرحسین ب: تنها پسر خانواده که کره ای بلده در خدمتم!
امیرحسین ک/ از کدوم مدل؟
ات/ یه چیزی بین خوبا و همه کاره ها بیشتر خوب
خاله مینا/ حالا چطور دوست دخترش شدی؟
ات/ طولانیه آ بگم؟
کل جمع/ بگوو
نشستم کل ماجرا رو از سیرتا پیازش تا همین پریشب تعریف کردم!
(من دیگه حوصلم نمیکشه تعریف کنم میخواین بخونین برین تا پارت 19 از اول به صورت خلاصه بخونین)
دای دای/ جدی جدی دزدیدنت؟
ات/ آره
خاله مینا/ زندگیت عینهون داستاناست!
(چون یه داستانه عزیز دلم!)
خاله زهره/ یعنی کوک الان خرپوله؟
ات/ خرپوووووووله! ...دستامو به نشونه زیادش باز کردم خورد تو پیشونی کوک!...
خاله مینا/ حالا تو نزنش!
سانای/ با اجازه سانای حرف میزنه. من دکتر عمارت کوک بودم
امیرحسین ک: عمارت؟
سانای: آره عمارت
خاله زهره/ آخه تو انقد پول درمی آوردی فقط با دکتر شخصی اونا بودن بود؟ مگه چقد بلا سرشون میومد؟
سانای: کم کمش یه هفته درمیون آخرین بار تو یه روز 2بار شد یکی ات رو دزدیده بودن یکی کوک چاقو خورده بود ...باخنده...
امیرحسین ک/ دیگه فیلم مافیایی لازم نداریم واقعیشو داریم!
بهراد از اونیکی اتاق داد زد/ واااااایییی ات از جیب دوست پسلت چه چیز خفنی پیدا کلدمممم!!!!
پاشدم رفتم دنبالش دیدم از جیب کوک تفنگ برداشته
ات/ عهه بهرادددد بده مننن اینن واقعیههه اسباب بازی نیستتت!!!
تفنگو از دستش گرفتم شاکی برگشتم پیش بقیه
ات: کووووککک چندبار گفتم اینو نیاررر!!!!! انداختم جلوش
امیرحسین ب/ ات عصبانی میشود
خاله سیما/ اون واقعی نیست که هست؟؟؟
ات/ واقعیه واقعیه!
امیرحسین ک: میشه بدی یه بار بزنم؟؟؟ لدفااا ...انگلیسی...
(شاخ دانشگاه لوس میشود!)
ات: اینجا؟ میخوای بزنی حداقل تو باغ ...انگلیسی...
کوک: اگه مشکلی نداشته باشه میتونی ...انگلیسی...
بونا: ساکت جمع حرف میزنه. من اینجا شلغمم؟؟؟
امیرحسین ب: تو بیا با خودم حرف بزن ...باخنده...
ات/ خانواده عزیز میشه شماره هاتونو بدین سیو کنم؟
همه شماره هاشونو دادن شماره منم گرفتن
امیرحسین ب: ات هروقت خواستی از کره زنگ بزنی به این شماره کره ای من زنگ بزن پول زیاد نیافته
زمان همینطور گذشت و گذشت شب موقع خواب شد
خاله مینا/ نوبت منه یه آیا میدانستید جالب ات میدونستی اتاقت همونطور دست نخورده مونده؟
ات/ واقعنکی؟!!!
خاله سیما/ واقعنکیه واقعنکی!!!
ات/ وااایییی
بدو بدو رفتم اونجا سالمه سالم بود همه چی! با ذوق خواستم برم زیر تخت از اون فرو رفتگی دیوار دفترچه خاطراتمو بردارم دستمو بردم نرسید! پامو بردم داخل نرسید
ات/ کوچولو های جمع یکی بیاد این دفترچه خاطرات منو از اونجا بیاره!
علی اسغر/ بزار ببینم من میتونم برم؟
بهراد/ هایاااا خودم میرم! ...کجاااا...
بهراد رفت زیر تخت دفترچه رو آورد
همینطور ورق زدم به صفحه آخرش رسیدم
(این فیلم ساخته ذهن نویسنده میباشد)
امیرحسین ک/ حالا که دقت میکنم می بینم جونگ کوک خیلی شبیه مافیا هاست!
ات/ بلی بلی
نمی دونم راجع به فیلمه چی بگم! در مقابل کوک هیچ بود!
ات: چنقده جالب
کوک: جالب؟
ات: این جالب کنایه َست این مافیاهه اوسکول تشریف داره!
...آخرشو باخنده...
ات/ یه آیا میدانستید جالب!
خاله زهره/ چی؟
ات/ آیا میدانستید چانگ مافیاست؟
دای دای/ منظورت بابات نیست که هست؟
ات/ همونو میگم!
خاله مینا/ یا حضرت پشم!
ات/ البته از اون مافیا اوسکولا
خاله سیما/ مگه چند مدل مافیا داریم؟
ات/ عه بعضیاشون فقط آدم میکشن بعضیا تو کار مواد مخدرن بعضیا همه کارن بعضیا هم مافیای خوبن فقط با آدم بدا مشکل دارن یه سریا هم که میتونن جزء هرکدوم از دسته ها باشن اوسکولا هستن که فقط اسماً مافیان
امیرحسین ک/ همه مافیا ها خرپولن؟
ات/ همه به جز اوسکولا
خاله مینا/ حالا تو این اطلاعاتو از کجا داری؟
ات/ عه هیجا
خاله زهره/ ات ما میفهمیم دروغ میگی!
ات: خیلی بده بفهمن مافیایی؟ ...آروم...
کوک: نمی دونم فهمیدن کاری نمیشه کرد
امیرحسین ب/ حالا که اینجوریه خانوم ها آقایان کوک مافیاست! ببخشید ات خواستم رازدار باشم نشد!
کل جمع/ هَن!!!!
ات/ تو از کجا فهمیدی؟
امیرحسین ب: تنها پسر خانواده که کره ای بلده در خدمتم!
امیرحسین ک/ از کدوم مدل؟
ات/ یه چیزی بین خوبا و همه کاره ها بیشتر خوب
خاله مینا/ حالا چطور دوست دخترش شدی؟
ات/ طولانیه آ بگم؟
کل جمع/ بگوو
نشستم کل ماجرا رو از سیرتا پیازش تا همین پریشب تعریف کردم!
(من دیگه حوصلم نمیکشه تعریف کنم میخواین بخونین برین تا پارت 19 از اول به صورت خلاصه بخونین)
دای دای/ جدی جدی دزدیدنت؟
ات/ آره
خاله مینا/ زندگیت عینهون داستاناست!
(چون یه داستانه عزیز دلم!)
خاله زهره/ یعنی کوک الان خرپوله؟
ات/ خرپوووووووله! ...دستامو به نشونه زیادش باز کردم خورد تو پیشونی کوک!...
خاله مینا/ حالا تو نزنش!
سانای/ با اجازه سانای حرف میزنه. من دکتر عمارت کوک بودم
امیرحسین ک: عمارت؟
سانای: آره عمارت
خاله زهره/ آخه تو انقد پول درمی آوردی فقط با دکتر شخصی اونا بودن بود؟ مگه چقد بلا سرشون میومد؟
سانای: کم کمش یه هفته درمیون آخرین بار تو یه روز 2بار شد یکی ات رو دزدیده بودن یکی کوک چاقو خورده بود ...باخنده...
امیرحسین ک/ دیگه فیلم مافیایی لازم نداریم واقعیشو داریم!
بهراد از اونیکی اتاق داد زد/ واااااایییی ات از جیب دوست پسلت چه چیز خفنی پیدا کلدمممم!!!!
پاشدم رفتم دنبالش دیدم از جیب کوک تفنگ برداشته
ات/ عهه بهرادددد بده مننن اینن واقعیههه اسباب بازی نیستتت!!!
تفنگو از دستش گرفتم شاکی برگشتم پیش بقیه
ات: کووووککک چندبار گفتم اینو نیاررر!!!!! انداختم جلوش
امیرحسین ب/ ات عصبانی میشود
خاله سیما/ اون واقعی نیست که هست؟؟؟
ات/ واقعیه واقعیه!
امیرحسین ک: میشه بدی یه بار بزنم؟؟؟ لدفااا ...انگلیسی...
(شاخ دانشگاه لوس میشود!)
ات: اینجا؟ میخوای بزنی حداقل تو باغ ...انگلیسی...
کوک: اگه مشکلی نداشته باشه میتونی ...انگلیسی...
بونا: ساکت جمع حرف میزنه. من اینجا شلغمم؟؟؟
امیرحسین ب: تو بیا با خودم حرف بزن ...باخنده...
ات/ خانواده عزیز میشه شماره هاتونو بدین سیو کنم؟
همه شماره هاشونو دادن شماره منم گرفتن
امیرحسین ب: ات هروقت خواستی از کره زنگ بزنی به این شماره کره ای من زنگ بزن پول زیاد نیافته
زمان همینطور گذشت و گذشت شب موقع خواب شد
خاله مینا/ نوبت منه یه آیا میدانستید جالب ات میدونستی اتاقت همونطور دست نخورده مونده؟
ات/ واقعنکی؟!!!
خاله سیما/ واقعنکیه واقعنکی!!!
ات/ وااایییی
بدو بدو رفتم اونجا سالمه سالم بود همه چی! با ذوق خواستم برم زیر تخت از اون فرو رفتگی دیوار دفترچه خاطراتمو بردارم دستمو بردم نرسید! پامو بردم داخل نرسید
ات/ کوچولو های جمع یکی بیاد این دفترچه خاطرات منو از اونجا بیاره!
علی اسغر/ بزار ببینم من میتونم برم؟
بهراد/ هایاااا خودم میرم! ...کجاااا...
بهراد رفت زیر تخت دفترچه رو آورد
همینطور ورق زدم به صفحه آخرش رسیدم
۸.۳k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.