فیک میخوامت پارت3😃

جئون از بوسیدن معشوقش لذت میبرد اما معشوقش از درد ناله میکرد که جئون شروع شد در اوردن لباس معشوقش شد اول پیراهن سفید دختر کوچولو رو باز کرد و بعد که کل لباس ها دختر افتاده بود رو زمین جئون دختر کوچولو رو روی تخت انداخت و شروع به دراوردن لباشس های خودش کرد دختر از ترس داشت گریه میکرد که جئثن که کل لباس هاشو کشید بود اومد در گوش دختر زمزمه کرد..میدونی که چقدر این اشک ها برام مهم هستن پس گریه نکن
جئون به مک های دردناک روی شکم تخت دختر رسید اما یه لحظه گوشی جئون شروع به زنگ خوردن کرد نگاهی کرد فهمید که مهم از روی دختر بلند شد و مک از لب های دختر گرفت و گفت..تکون نخور تا بیام ...
مکالمه جئون
جون سوک (تک تیر انداز باند مافیا)
جون سوک..ارباب اسلحه ها رو گرفتن باند MON چیکارکنیم
جئون..حمله نکنید یواشکی رئیس باند MON رو بگیرد بیارید عمارت الان مشغول کاری هستم
جون سوک..چشم ارباب کاری ندارید
جئون زود گوشی رو قطع کرد تا کار نیمه تموم رو تموم کنه عضو اش رو تنظیم کرد وارد دختر کرد دختر از درد جیغ بلندی کشید اما جئون توی لذت بود جئون شروع کرد بعد
از ۴راند روی شکم دختر خالی کرد فهمید که دختر واقعا باکره بود دخترک داشت از درد گریه میکرد جئون میخواست به دختر دست بزنه اما دختر گفت ..به من دست نزن
جئون فک دختر رو گرفت و فشار داد گفت..تو به چه حقی دست منو پس میزنی میخواهی بمیری
ات..اره میخوام بمیرم
جئون وقتی این حرف رو زد سیلی بد رو صورت نازک دخترک کاشت که دختر اشکش دراومد بلند شد لباس پوشید لباس های معشوق رو هم داد معشوق پوشید جئون رفت بیرون به خدمتکار شخصی ات گفت دختر خبر کنه خدمتکار دکتر خبر کرد رفت جئون رو صدا کرد
دکتر...سلام ارباب حالتون چطور
جئون..خوبم اما معشوقم خوب نیست
دکتر رفت حال دختر رو ببینه جئون رفت اتاقش دکتر رفت اتاق دختر میخواست بدن دختر رو پانسمان کنه اما دختر داد کشید گفت..برو بیرون
دکتر..اما ارباب گفت بدن شما رو پانسمان کنم
ات..میگم برو بیرون پانسمان بخور تو سر اربابتون
دکتر..خانم تروخدا اگه ارباب بفهمه که بدن شما پانسمان نشد عصبانی میشه
ات..خودم حلش میکنم برو بیرون
دکتر..اما
ات..اما ولی نداره برو بیرون
دکتر..چشم
دکتر رفت بیرون ات کم کم چشماش داشت گرم میگرفت
ات خوابید بعد از چند مین جئون اومد اتاق پیش معشوقش دید که معشوقش با همون لباس ها خونی خواب از عصبانیت چشماش خثن شد رفت بیرون داد زد..چرا بدنش هنوز پانسمان نشد که یهو دکتر اومد به پا جئون افتاد گفت.. ارباب هر کاری کردن اما گفت نمیخواد لطفا مرا ببخشید
جئون... وسایل ها رو بیارید خودم پانسمانش میکنم
خدمتکار...چشم