پارت ۶
ایان نامه رو میخواست از دستش بگیره که لوسی یه قدم عقب تر رفت و حالت مرموزی به خودش گرفت..ایان کلافه شد و با حالتی که سعی میکرد خونسرد باشه گفت:
_چی کار میکنی؟اون نامه مال منه!
_به یه شرط بهت میدم!
_همین الان نامه رو بده به من!
_نمیدم تا وقتی نری به بقیه بگی باهام قرار میزاری!
ایان از سر کلافگی دستی طبقی عادت تو موهاش کشید که باعث شد موهاش رو صورتش بریزه.نفسش رو با حرص بیرون داد و گفت:
_دیوونه شدی؟اگر همین الان اون نامه رو ندی پشیمون میشی!
_همین که گفتم تا این کارو نکنی نمیدم !
صبرش لبریز شد و قبل از اینکه به سمت لوسی حمله ور بشه لوسی جیغ ساختگی زد که ایان چشاش از کلی بازیش گرد شد چون حتی انگشتشم به اون نخورده بود!
قبل از این که به وسیله اون جیغ کر کننده گوشاش خونریزی کنه نامه رو با یه دست از دست لوسی قاپید و سریع توی جیبش گذاشت.لوسی که نقشش نگرفته بود جیغ بلندتری زد و به سمت خونشون دوید .
ایان نفس راحتی کشید و در خونه رو بست.
یه دفعه عمو هنری پرید بهش و با حالت چهره درهمی با عصبانیت گفت:
_دختر آقای برایان رو کتک زدی؟میدونی چه غلطی کردی به خاطر تو کارمون خراب میشه بچه احمق!
جوری با عصبانیت حرف میزد که بزاق دهنش روی سوسیس های صبحونش میریخت..
_م..من کتکش نزدم!حتی دستمم بهش نخورد!
خاله اشلی در حمایت شوهرش از صندلی بلند شد گفت:
_انقدر دروغ نگو ما هممون صدای جیغ اونو شنیدیم که کتکش زدی!
ایان خواست چیزی بگه که این بار الک و اریک فرصت ندادن.
الک پوزخندی زد و گفت:
_ایان کوچولوی ترسو یه دخترو کتک زده!
اریک که انگار دنیارو بهش داده بودن که ایان رو دست بندازه قهقهه ای سر داد و گفت:
_مثل موش ترسو ترسید اول لوسی نامه رو بخوره زدش!
ایان زیر لب جوری که خاله اشلی نشنوه به اریک گفت:
_خفه شو!
_چی کار میکنی؟اون نامه مال منه!
_به یه شرط بهت میدم!
_همین الان نامه رو بده به من!
_نمیدم تا وقتی نری به بقیه بگی باهام قرار میزاری!
ایان از سر کلافگی دستی طبقی عادت تو موهاش کشید که باعث شد موهاش رو صورتش بریزه.نفسش رو با حرص بیرون داد و گفت:
_دیوونه شدی؟اگر همین الان اون نامه رو ندی پشیمون میشی!
_همین که گفتم تا این کارو نکنی نمیدم !
صبرش لبریز شد و قبل از اینکه به سمت لوسی حمله ور بشه لوسی جیغ ساختگی زد که ایان چشاش از کلی بازیش گرد شد چون حتی انگشتشم به اون نخورده بود!
قبل از این که به وسیله اون جیغ کر کننده گوشاش خونریزی کنه نامه رو با یه دست از دست لوسی قاپید و سریع توی جیبش گذاشت.لوسی که نقشش نگرفته بود جیغ بلندتری زد و به سمت خونشون دوید .
ایان نفس راحتی کشید و در خونه رو بست.
یه دفعه عمو هنری پرید بهش و با حالت چهره درهمی با عصبانیت گفت:
_دختر آقای برایان رو کتک زدی؟میدونی چه غلطی کردی به خاطر تو کارمون خراب میشه بچه احمق!
جوری با عصبانیت حرف میزد که بزاق دهنش روی سوسیس های صبحونش میریخت..
_م..من کتکش نزدم!حتی دستمم بهش نخورد!
خاله اشلی در حمایت شوهرش از صندلی بلند شد گفت:
_انقدر دروغ نگو ما هممون صدای جیغ اونو شنیدیم که کتکش زدی!
ایان خواست چیزی بگه که این بار الک و اریک فرصت ندادن.
الک پوزخندی زد و گفت:
_ایان کوچولوی ترسو یه دخترو کتک زده!
اریک که انگار دنیارو بهش داده بودن که ایان رو دست بندازه قهقهه ای سر داد و گفت:
_مثل موش ترسو ترسید اول لوسی نامه رو بخوره زدش!
ایان زیر لب جوری که خاله اشلی نشنوه به اریک گفت:
_خفه شو!
۳.۴k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.