𝕻𝖆𝖗𝖙 ²⁰
خون مورد علاقه ی من(𝙈𝙮 𝙛𝙖𝙫𝙤𝙪𝙧𝙞𝙩𝙚 𝙗𝙡𝙤𝙤𝙙)𝕻𝖆𝖗𝖙²⁰
÷ خوابش میاد + حتما خسته ای...........& ا/ت چیزی میخوای بهمون بگی + امم چیزه خب × بگو دیگه + میدونید شما سه تا با تهیونگکاملا فرق میکنید همیشه آدم رو میخندونید و کلا باحالید و من خیلی باهاتون راحتم اما تهیونگ یه چیز دیگه ای هست اصلا لبخند نمیزنه و همش عصبانی و سرد هست انگار دنبال انتقام × ا/ت + بلی × دلیلش اینه چن سال پیش وقتی پچه بودیم پدرمون رو از دست دادیم همیشه نگران تهیونگبودم اون همیشه به بابا میچسبید و کلا انگار با همدوست بودن تا اینکه ما دو تا رفتیم تو اتاق پدرم و دیدیم بهترین دوستش داره میکشتش تهیونگ بچه بود اما میفهمید من و اونمرگ پدرمون رو با دو تا چشمای خودمون دیدیم من با کار ها مشغول بودم ته بزرگتر وبزرگتر میشد با روحه ای انتقام گیر اون شخصیت سردش از بچگی بوده ما نمیدونیم چیکار کنیم تو هم دومین دختری که تنبیه میشی + واقعا اون اولی کیه _ تو چیکار داری + تو کی اومدی _ از موقعی که داشت یونگی حرف میزد + خب خوبه که شنیدی حداقل باید خودت بدونی چه چیز کثیفی هستی تازه یه دختر دیگه قبل من هم تنبیه کردی دیگه چقدر میخای ادامه بدی ها میخوای انتقام بگیری بقیه رو به این بحث اضافه نکن من تشویقت نمیکنم که انتقام بگیری فقط تمومش کن. لنگون رفتم سمتش دستامو قاب کردم رو صورتش + به خودت بیا _ که چی . دستمو کنار زد _ که چی بشه من اون چیزی که جلو چشمام دیدم رو فراموش نمیکنم و میخوام جلو چشم بچه هاش بکشمش دیگه هم دخالت نکن. تهیونگرفت...... ÷ ما هم میریم + یه لحظه کی میخاد انتقام بگیره & یه ماه دیگه ما تو تلاشیم تا اون یه ماه نظرش رو عوض کنیم + من هم کمکتون میکنم هر چند ازش بدم میاد اما کمک میکنم بخاطر شما و اون مرده & باشه پس فردا بیا پشت عمارت هممون اونجاییم آخ آخ یادم رفت نمیتونی با این پاهات + مشکلی نیس راهش کمه ÷ باشه میبینیمت .
.
.
.
.
پرش زمانی:
موهامو بستم و پشت عمارت رفتم همه بودن + سلام & اومدش ÷×¥£ سلام ا/ت + خب چیکار میکنید & چیزی به ذهنمون نمیرسه کلی راه امتحان کردیم + خب بزار ببینم آها من فرار میکنم و میرم تو جنگل اون هم حتما میاد دنبالم بعد همتون از قبل تو جنگل باشید بعد چیکار کنیم ها ببندیمش باهاش انقدر حرف میزنیم تا منصرف شه & باشه شب ساعت نُه خوبه + اون قسمتی که اونموقع من و شی آه و لیتا داشتیم فرار میکردیم.......
پارت بعدی پست بعدی
÷ خوابش میاد + حتما خسته ای...........& ا/ت چیزی میخوای بهمون بگی + امم چیزه خب × بگو دیگه + میدونید شما سه تا با تهیونگکاملا فرق میکنید همیشه آدم رو میخندونید و کلا باحالید و من خیلی باهاتون راحتم اما تهیونگ یه چیز دیگه ای هست اصلا لبخند نمیزنه و همش عصبانی و سرد هست انگار دنبال انتقام × ا/ت + بلی × دلیلش اینه چن سال پیش وقتی پچه بودیم پدرمون رو از دست دادیم همیشه نگران تهیونگبودم اون همیشه به بابا میچسبید و کلا انگار با همدوست بودن تا اینکه ما دو تا رفتیم تو اتاق پدرم و دیدیم بهترین دوستش داره میکشتش تهیونگ بچه بود اما میفهمید من و اونمرگ پدرمون رو با دو تا چشمای خودمون دیدیم من با کار ها مشغول بودم ته بزرگتر وبزرگتر میشد با روحه ای انتقام گیر اون شخصیت سردش از بچگی بوده ما نمیدونیم چیکار کنیم تو هم دومین دختری که تنبیه میشی + واقعا اون اولی کیه _ تو چیکار داری + تو کی اومدی _ از موقعی که داشت یونگی حرف میزد + خب خوبه که شنیدی حداقل باید خودت بدونی چه چیز کثیفی هستی تازه یه دختر دیگه قبل من هم تنبیه کردی دیگه چقدر میخای ادامه بدی ها میخوای انتقام بگیری بقیه رو به این بحث اضافه نکن من تشویقت نمیکنم که انتقام بگیری فقط تمومش کن. لنگون رفتم سمتش دستامو قاب کردم رو صورتش + به خودت بیا _ که چی . دستمو کنار زد _ که چی بشه من اون چیزی که جلو چشمام دیدم رو فراموش نمیکنم و میخوام جلو چشم بچه هاش بکشمش دیگه هم دخالت نکن. تهیونگرفت...... ÷ ما هم میریم + یه لحظه کی میخاد انتقام بگیره & یه ماه دیگه ما تو تلاشیم تا اون یه ماه نظرش رو عوض کنیم + من هم کمکتون میکنم هر چند ازش بدم میاد اما کمک میکنم بخاطر شما و اون مرده & باشه پس فردا بیا پشت عمارت هممون اونجاییم آخ آخ یادم رفت نمیتونی با این پاهات + مشکلی نیس راهش کمه ÷ باشه میبینیمت .
.
.
.
.
پرش زمانی:
موهامو بستم و پشت عمارت رفتم همه بودن + سلام & اومدش ÷×¥£ سلام ا/ت + خب چیکار میکنید & چیزی به ذهنمون نمیرسه کلی راه امتحان کردیم + خب بزار ببینم آها من فرار میکنم و میرم تو جنگل اون هم حتما میاد دنبالم بعد همتون از قبل تو جنگل باشید بعد چیکار کنیم ها ببندیمش باهاش انقدر حرف میزنیم تا منصرف شه & باشه شب ساعت نُه خوبه + اون قسمتی که اونموقع من و شی آه و لیتا داشتیم فرار میکردیم.......
پارت بعدی پست بعدی
۵۶.۹k
۱۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.