p1۳
+خودت خواستی(اروم)
اروم پامو روش گذاشتم...
_هی!نکن!پشیمون میشی!برش دار...
+پشیمون نمیشم....
_شیطون شدی یدفعه!
داشتی گریه میکردییی!
+اوهوم میدونم!
_ات...بزار اروم بمونه....البته به نفعته که بزاری آروم بمونه!
+نمیخوام به نفعم باشه!
_این الان خوابیده... بیدارش نکن....
+میخوام تهیونگ کوچولومو بیدارش کنم....
_هه!نکن!برش دار....
پامو محکم تر فشار دادم...
_آااوه... نکنن!
میدونی که اگه بیدار شه ....
برات زنجیر پاره میکنه....
+خبب... اوممم...میخوام برام زنجیر پاره کنه.....
_آییی ای پاتو بردار...
+گفتم پاشو پا نشدی!
_الان پا میشم.....
+دیگه تاثیری نداره.....
_...احح نکن..
+اخیی... پسرم داره عرق میکنه؟
داره قرمز میشه هوم؟
_ات.... من پسرت ایی نیستم...
پسرو بهت نشون میدم!
جوری که..اییی فشار ندهههه...اسممو جیغ بزنی!
پامو رو عضوش گذاشتم و دورانی حرکتش میدادم....
ته هم رفته بود اون دنیا...
بعد از ۲ دقیقه پامو برداشتم و دستشو گرفتم....
+پاشو پسرم....
رنگ و ردش قرمز شده بود و تو اون سرما عرق کرده بود.... با چشمای عصبی و خمار بهمنگاه میکرد......داشتیم میرفتیم که احساس کردم رو هوا معلق شدم...
+ته؟؟
منو بلند کرده بود و تند تند از پله ها بالا میبرد!
+من بهت اجازه نمیدم....
_هه.. اینو ببین...جرئت داری از کارم منصرفم کن...
اصلا تواناییشو نداری جوجه !
پرتم کرد رو تخت...
داشتم از کارم پشیمون میشدم...
+ته ببخشید.....
_نچچچ... گفتم اگه بیدارش کنی نمیتونی بخوابونیش....
مخصوصا با شناختی که از مرد دیر*ار*ضات داری!
اوه راست میگفت.....
+من یادم نبود.....
_منو نمیتونی منصرف کنی...
به اندازه ای حالم بد هست که به اندازه ۱۵ راند توت بکوبم...
+ته....
_همراهیم کن!
+ب...باشه....
_من پسرتم هوم؟
+نه...
_اهان....یکاری میکنم به التماس بیوفتی و تو ۱۰ ثانیه همه لباساشو در اورد
+تهه..
_جانم؟
+لط..._نمیشه!
.........
(فردا صبح)
+تهیونگ...
تهیونگ بیدار شو...
_نمیتونم...نمیتونم بر عکس شم...کمرم درد میکنه!
+مجبور بودی اونقدر سریع باشی دیشب؟
اروم پامو روش گذاشتم...
_هی!نکن!پشیمون میشی!برش دار...
+پشیمون نمیشم....
_شیطون شدی یدفعه!
داشتی گریه میکردییی!
+اوهوم میدونم!
_ات...بزار اروم بمونه....البته به نفعته که بزاری آروم بمونه!
+نمیخوام به نفعم باشه!
_این الان خوابیده... بیدارش نکن....
+میخوام تهیونگ کوچولومو بیدارش کنم....
_هه!نکن!برش دار....
پامو محکم تر فشار دادم...
_آااوه... نکنن!
میدونی که اگه بیدار شه ....
برات زنجیر پاره میکنه....
+خبب... اوممم...میخوام برام زنجیر پاره کنه.....
_آییی ای پاتو بردار...
+گفتم پاشو پا نشدی!
_الان پا میشم.....
+دیگه تاثیری نداره.....
_...احح نکن..
+اخیی... پسرم داره عرق میکنه؟
داره قرمز میشه هوم؟
_ات.... من پسرت ایی نیستم...
پسرو بهت نشون میدم!
جوری که..اییی فشار ندهههه...اسممو جیغ بزنی!
پامو رو عضوش گذاشتم و دورانی حرکتش میدادم....
ته هم رفته بود اون دنیا...
بعد از ۲ دقیقه پامو برداشتم و دستشو گرفتم....
+پاشو پسرم....
رنگ و ردش قرمز شده بود و تو اون سرما عرق کرده بود.... با چشمای عصبی و خمار بهمنگاه میکرد......داشتیم میرفتیم که احساس کردم رو هوا معلق شدم...
+ته؟؟
منو بلند کرده بود و تند تند از پله ها بالا میبرد!
+من بهت اجازه نمیدم....
_هه.. اینو ببین...جرئت داری از کارم منصرفم کن...
اصلا تواناییشو نداری جوجه !
پرتم کرد رو تخت...
داشتم از کارم پشیمون میشدم...
+ته ببخشید.....
_نچچچ... گفتم اگه بیدارش کنی نمیتونی بخوابونیش....
مخصوصا با شناختی که از مرد دیر*ار*ضات داری!
اوه راست میگفت.....
+من یادم نبود.....
_منو نمیتونی منصرف کنی...
به اندازه ای حالم بد هست که به اندازه ۱۵ راند توت بکوبم...
+ته....
_همراهیم کن!
+ب...باشه....
_من پسرتم هوم؟
+نه...
_اهان....یکاری میکنم به التماس بیوفتی و تو ۱۰ ثانیه همه لباساشو در اورد
+تهه..
_جانم؟
+لط..._نمیشه!
.........
(فردا صبح)
+تهیونگ...
تهیونگ بیدار شو...
_نمیتونم...نمیتونم بر عکس شم...کمرم درد میکنه!
+مجبور بودی اونقدر سریع باشی دیشب؟
۴۰.۱k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.