پارت ۷
ات رف سر میز شام نشست و از تهیونگ پرسید
ات:کی میری
ته:فردا
ات:کی برمیگردی
ته:نمیدونم اما سعی میکنند تو سریعترین زمان ممکن به کره برگردم
ات:آها و زیر لب گف بری ک بر نگردی
ته:چیزی گفتی
ات:نه
بعد ات بلند شد و میخواس بره تو اتاقش ک
ته گف:کجا
ات: می خوام برم طبقه بالا تو اتاقم بخوابم مشکل داری؟!
ته:نه برو
ات:اگه داشتیم میرفتم
و بعد رف تو اتاقش تهیونگ چن دیقه بعد اینکه ات رف تو اتاقش بلند شدو رف سمت اتاق ات و درو باز کرد و آروم درو بست و آروم لبو گونه و صورت ات و میبوسید دلش میخواست ادامه بده ولی ادامه نداد چون نمیخواس فرشته کوچولوش بیدار شه پس ادامه نداد و آروم رف بیرون
فردا صبح
ات بلند شد و رف پایین و از آجوما پرسید
ات: اتومات تهیونگ کجاست
آجوما: ارباب صبح زود بلند شدن و با جت شخصیشون به ماموریت رفتن
ات:آها کمکی لازم دارید
آجوما: ممنون دخترم بشین سر میز صبحانه تو برات بیاریم
ات:ن ممنون میل ندارم
آجوما:دخترم لطفا بشین دستور اربابه
ات:ارباب؟!آها تهیونگو میگید
اجوما:بله دخترم پس لطفا بشین سر میز
ات:اما
یکی از خدمتکارا صبحونه رو آورد و گذاش رو میز و گف:خانم ات لطفاً سر میز صبحانه بشینید چون دستور مستقیم ارباب و گفتند که نمیخوام فرشته کوچولوم اذیت بشه بهش رسیدگی کنید اون خیلی لجبازه
ات:من لجبازم(پ ن پ من لجبازم)من کجام کوچولوعه آجوما
آجوما:ات دخترم تو بزرگی بشین سر میز و صبحونه تو بخور
ات:حالا ک اصرار دارین باشه(نگا نگا چ قشنگ خودشونو لوس میکنن اگه ما بودیم با ی دمپایی میزدن تو صورتمون ک تا دو هفته جاش بمونه،والا)
بعد ات نشست سر میز صبحونه و یکم کارامل ب همراه نون تست خورد و میخواس بلند بشه ک یکی اومد و گف:خانم ات از این به بعد من دستیار شخصی شما هستم و ارباب گفتند که به فرشته کوچولوشون ک شما هستین رسیدگی کنید
ات:باشه خودتو معرفی میکنی
دستیار ات: بله حتما من لی سو هو هستم آشنایی با شما خوشبختم
ات:آها همچنین اما فکر کنم شما اسم منو بدونید پس من خودمو بت معرفی نمیکنم
یوها:بله لطفا یکم بیشتر صبحونه بخورید
ات: نه ممنون سیرم و زیر لب با خودش گفت هر روز کمتر از این رو میخورم
سوهو:چیزی گفتید خانم کیم
ات:ن چیزی نگفتم من میرم تو اتاقم
ات رف تو اتاق و تا شب بیرون نیومد و خدمتکارا ک بش سرزده بودن میگفتن ک ات خوابیده
گدشت و گذشت تا نصف شب شده بود ات استراحت کرده بود و آماده بود ک از عمارت تهیونگ فرار کنه قبلا از تو پنجره اتاق بادیگارد های داخل حیاط بود میدونستی چند نفرن و وقتی که اونا میخواستم شیفت شون رو تعویض کنند ات می خواست فرار کنه که همون موقع آجوما اومد و از ات پرسید
اجوما:دخترم ات کجا میری این موقع شب چرا بیرونی
ات:..........
خب عزیزان این پارتم تموم شد امیدوارم که لذت برده باشید و تو خماری بمونید
ات:کی میری
ته:فردا
ات:کی برمیگردی
ته:نمیدونم اما سعی میکنند تو سریعترین زمان ممکن به کره برگردم
ات:آها و زیر لب گف بری ک بر نگردی
ته:چیزی گفتی
ات:نه
بعد ات بلند شد و میخواس بره تو اتاقش ک
ته گف:کجا
ات: می خوام برم طبقه بالا تو اتاقم بخوابم مشکل داری؟!
ته:نه برو
ات:اگه داشتیم میرفتم
و بعد رف تو اتاقش تهیونگ چن دیقه بعد اینکه ات رف تو اتاقش بلند شدو رف سمت اتاق ات و درو باز کرد و آروم درو بست و آروم لبو گونه و صورت ات و میبوسید دلش میخواست ادامه بده ولی ادامه نداد چون نمیخواس فرشته کوچولوش بیدار شه پس ادامه نداد و آروم رف بیرون
فردا صبح
ات بلند شد و رف پایین و از آجوما پرسید
ات: اتومات تهیونگ کجاست
آجوما: ارباب صبح زود بلند شدن و با جت شخصیشون به ماموریت رفتن
ات:آها کمکی لازم دارید
آجوما: ممنون دخترم بشین سر میز صبحانه تو برات بیاریم
ات:ن ممنون میل ندارم
آجوما:دخترم لطفا بشین دستور اربابه
ات:ارباب؟!آها تهیونگو میگید
اجوما:بله دخترم پس لطفا بشین سر میز
ات:اما
یکی از خدمتکارا صبحونه رو آورد و گذاش رو میز و گف:خانم ات لطفاً سر میز صبحانه بشینید چون دستور مستقیم ارباب و گفتند که نمیخوام فرشته کوچولوم اذیت بشه بهش رسیدگی کنید اون خیلی لجبازه
ات:من لجبازم(پ ن پ من لجبازم)من کجام کوچولوعه آجوما
آجوما:ات دخترم تو بزرگی بشین سر میز و صبحونه تو بخور
ات:حالا ک اصرار دارین باشه(نگا نگا چ قشنگ خودشونو لوس میکنن اگه ما بودیم با ی دمپایی میزدن تو صورتمون ک تا دو هفته جاش بمونه،والا)
بعد ات نشست سر میز صبحونه و یکم کارامل ب همراه نون تست خورد و میخواس بلند بشه ک یکی اومد و گف:خانم ات از این به بعد من دستیار شخصی شما هستم و ارباب گفتند که به فرشته کوچولوشون ک شما هستین رسیدگی کنید
ات:باشه خودتو معرفی میکنی
دستیار ات: بله حتما من لی سو هو هستم آشنایی با شما خوشبختم
ات:آها همچنین اما فکر کنم شما اسم منو بدونید پس من خودمو بت معرفی نمیکنم
یوها:بله لطفا یکم بیشتر صبحونه بخورید
ات: نه ممنون سیرم و زیر لب با خودش گفت هر روز کمتر از این رو میخورم
سوهو:چیزی گفتید خانم کیم
ات:ن چیزی نگفتم من میرم تو اتاقم
ات رف تو اتاق و تا شب بیرون نیومد و خدمتکارا ک بش سرزده بودن میگفتن ک ات خوابیده
گدشت و گذشت تا نصف شب شده بود ات استراحت کرده بود و آماده بود ک از عمارت تهیونگ فرار کنه قبلا از تو پنجره اتاق بادیگارد های داخل حیاط بود میدونستی چند نفرن و وقتی که اونا میخواستم شیفت شون رو تعویض کنند ات می خواست فرار کنه که همون موقع آجوما اومد و از ات پرسید
اجوما:دخترم ات کجا میری این موقع شب چرا بیرونی
ات:..........
خب عزیزان این پارتم تموم شد امیدوارم که لذت برده باشید و تو خماری بمونید
۱۳.۵k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.