ان من دیگر p36
باهم به سمت اتاق پرفسور اسنیپ راه افتادیم . تقریبا همه توی اتاق بودند.
اسلاگهورن-من میگم یه نامه براش بنویسیم و بهش توضیح بدیم.
رزالیند-سلام به همگیییی. پرفسور حالتون بهتره .
اسنیپ-بله .ممنون.
رزالیند- ظاهرا من و لوسی دیر رسیدیم به ماهم بگید چه خبره؟
دامبلدور لبخند زنان گفت
دامبلدور-خب ما قراره که دنبال الیزابت بگردیم و اونو پیش پدرش برگردونیم.
رالیند از ذوق منفجر شد
رزالیند-واییییییییییی این عالیههههه. بعد از این همه سال پدرتو ببینی . چه صحنه احساسییی(^_^)
در همین حین ریموس جغدی اورد و پرفسور اسلاگهورن نامه رو به پای جغد وصل کرد.
اسلاگهورن-این نامه رو به الیزات اسنیپ برسون .
جغد حرکتی نکرد. اسلاگهورن بازهم درخواستش را تکرار کرد اما جغد به او اعتنایی نکرد.
سیریوس-ریموس!این چه جغد تنبلیه که اوردی . یه جغد خوب بیار .شاید مسیر طولانی و سختی در پیش داشته باشه .
هری-من میرم هدویگ(جغد هری) رو بیارم .
خیلی طول نکشید که هری به همراه هدویگ وارد شدند.
اینبار نامه را به پای هدویگ بستند اما اوهم حرکتی نکرد.بالاخره به زور هری ، هدویگ از اتاق خارج شد . همه اتاق پرفسور اسنیپ را تخلیه کردن تا او استراحت کند. همگی به سمت سالن گریفندور رفتیم تا هم استراحت کنیم و هم راجب نامه ها صحبت کنیم.
تقریبا نیم ساعتی مشغول گفت و گو بودیم که هدویگ از راه رسید. نامه ای را به سمت هری پرت کرد و رفت تا در جایگاه مخصوصش و کنار دوستانش استراحت کند.
همه خیره به هری شدیم تا نامه را باز کند.
هری نگاهی به نامه انداخت و با تعجب گفت :
هری-این....
.
.
.
کمبود عکس موج میزنه :)))
اسلاگهورن-من میگم یه نامه براش بنویسیم و بهش توضیح بدیم.
رزالیند-سلام به همگیییی. پرفسور حالتون بهتره .
اسنیپ-بله .ممنون.
رزالیند- ظاهرا من و لوسی دیر رسیدیم به ماهم بگید چه خبره؟
دامبلدور لبخند زنان گفت
دامبلدور-خب ما قراره که دنبال الیزابت بگردیم و اونو پیش پدرش برگردونیم.
رالیند از ذوق منفجر شد
رزالیند-واییییییییییی این عالیههههه. بعد از این همه سال پدرتو ببینی . چه صحنه احساسییی(^_^)
در همین حین ریموس جغدی اورد و پرفسور اسلاگهورن نامه رو به پای جغد وصل کرد.
اسلاگهورن-این نامه رو به الیزات اسنیپ برسون .
جغد حرکتی نکرد. اسلاگهورن بازهم درخواستش را تکرار کرد اما جغد به او اعتنایی نکرد.
سیریوس-ریموس!این چه جغد تنبلیه که اوردی . یه جغد خوب بیار .شاید مسیر طولانی و سختی در پیش داشته باشه .
هری-من میرم هدویگ(جغد هری) رو بیارم .
خیلی طول نکشید که هری به همراه هدویگ وارد شدند.
اینبار نامه را به پای هدویگ بستند اما اوهم حرکتی نکرد.بالاخره به زور هری ، هدویگ از اتاق خارج شد . همه اتاق پرفسور اسنیپ را تخلیه کردن تا او استراحت کند. همگی به سمت سالن گریفندور رفتیم تا هم استراحت کنیم و هم راجب نامه ها صحبت کنیم.
تقریبا نیم ساعتی مشغول گفت و گو بودیم که هدویگ از راه رسید. نامه ای را به سمت هری پرت کرد و رفت تا در جایگاه مخصوصش و کنار دوستانش استراحت کند.
همه خیره به هری شدیم تا نامه را باز کند.
هری نگاهی به نامه انداخت و با تعجب گفت :
هری-این....
.
.
.
کمبود عکس موج میزنه :)))
۴.۰k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.