فیک وضعیت سیاه و سفید پارت ۱۵🍷
از زبان ات
یکی بهم دست زد دیگه نفهمیدم چی شد
از زبان تهیونگ
خیلی اعصبانی بودم ات نیست از طرفی نمی فهمم چرا دلم یک جوری نکنه دلم براش تنگ شده😬😬نه اصلا امکان نداره😑😑 من عاشقش نیستم که
تو حال خودم بودم یکی به موبایلم زنگ زد
تهیونگ: الو
؟؟: سلام ددی
تهیونگ: من ددی تو نیستم ببند دهنت کارا
کارا: باش می بندم ولی نمی خواستی با ات جونت حرفی بزنی Ok
تهیونگ: چی میگی
کارا:😏ات عزیزت پیش من دزدیدمش
تهیونگ: اگه یک تار مو از سرش کم بشه من می دونم تو
کارا:😏😏این منم باید دستور بدم جناب کیم😠😠
تهیونگ: چی کار کنم
کارا: بهت زنگ میزنم وای به حالت به پلیس بگی😏و اگر نه ات عزیزت می میره بای ددی
از زبان تهیونگ
انقدر اعصبانی بودم نمی فهمیدم
همش تقصیر خودمه با الکس اگه اون اتفاق نمی افتاد الآن همچی خوب بود
فلش بک۳ سال پیش
تهیونگ: الکس
تهیونگ: الکسسس
الکس: چته
تهیونگ: هیچی
الکس:😑😑
الکس: آهان باش
از زبان تهیونگ
کلاس تمام شد
رفتم تو حیاط دانشگاه
دیدم قلدرا دارن یک دختره اذیت می کنن
رفتم حسابی زدمشون
کارا: ممنونم نجاتم دادین
تهیونگ: خواهش می کنم بیا بریم کلاس بعدی داره شروع میشه
رفتیم سرکلاس برای یک تحقیق استاد گروه بندی می کرد منو الکس کارا باهم افتادیم
قرار شد من شب برم خونه الکس از اون ور راه بی افتیم بریم جای همیشگی تا درباره این موضوع پروژه صحبت کنیم شماره دخترو گرفتیم تا برای پروژه در ارتباط باشیم
شب شد رفتم خونش اومد در بزنم یک دختر زیبا در اومد به نظر ۱۲ ساله می خورد از در خونه الکس
دختره: ببخشید
دختره: خداحافظ الکس
الکس: وایسا ات بیام ببرمت خونه خطرناک
از زبان الکس
اومد جلو در که تهیونگ دیدم
خیلی ترسیدم
الکس:دختر عمموم هست ات
ات: سلام ات هستم
الکس: ایشون ات ، بهترین دوستم و هم دانشکده ایم کیم تهیونگ است
تهیونگ: سلام
ات: ببخشید مزاحم شدم من برم
تهیونگ: نه شما مراحمید الکس دادش خیلی خطرناک یک دختر جون تو خیابانا تنها بره
ات: ببخشید
از زبان الکس
سوار ماشین شدیم ات عقب نشست
بردمش رسوندمش خونه
ات: ممنونم خدانگهدار
الکس: خداحافظ
تهیونگ: خداحافظ
الکس: تهیونگ
الکس: تهیونگ
الکس: تهیونگگگگ
تهیونگ:چته تو
الکس: خوب چند بار صدات زدم
تهیونگ: حواسم پرت بود
الکس اینو گفت ترسیدم😬😬ولی گفتم نه الکی به دلم بد راه دادم
الکس: میگم به این دختره زنگ بزنیم اونم بیاد
تهیونگ: آهان بگو بیاد
رفتیم بالای کوه همیشگی که کافه داشت دختره کارا اومد
کارا: سلام
تهیونگ: سلام با لبخند😊
الکس: خوش اومدی
درباره پروژه یا همون تحقیق حرف زدیم هفته بعد اجاراش دادیم
یک ماه بعد
از زبان کارا
نمی دونم چرا یک حسایی به تهیونگ دارم
امروز قرار تو کافه ببینمش یعنی خیلی قرار میزاریم
خیلی مهربون لبخند میزنه
یک بار گفت خیلی دوستم داره
یکی بهم دست زد دیگه نفهمیدم چی شد
از زبان تهیونگ
خیلی اعصبانی بودم ات نیست از طرفی نمی فهمم چرا دلم یک جوری نکنه دلم براش تنگ شده😬😬نه اصلا امکان نداره😑😑 من عاشقش نیستم که
تو حال خودم بودم یکی به موبایلم زنگ زد
تهیونگ: الو
؟؟: سلام ددی
تهیونگ: من ددی تو نیستم ببند دهنت کارا
کارا: باش می بندم ولی نمی خواستی با ات جونت حرفی بزنی Ok
تهیونگ: چی میگی
کارا:😏ات عزیزت پیش من دزدیدمش
تهیونگ: اگه یک تار مو از سرش کم بشه من می دونم تو
کارا:😏😏این منم باید دستور بدم جناب کیم😠😠
تهیونگ: چی کار کنم
کارا: بهت زنگ میزنم وای به حالت به پلیس بگی😏و اگر نه ات عزیزت می میره بای ددی
از زبان تهیونگ
انقدر اعصبانی بودم نمی فهمیدم
همش تقصیر خودمه با الکس اگه اون اتفاق نمی افتاد الآن همچی خوب بود
فلش بک۳ سال پیش
تهیونگ: الکس
تهیونگ: الکسسس
الکس: چته
تهیونگ: هیچی
الکس:😑😑
الکس: آهان باش
از زبان تهیونگ
کلاس تمام شد
رفتم تو حیاط دانشگاه
دیدم قلدرا دارن یک دختره اذیت می کنن
رفتم حسابی زدمشون
کارا: ممنونم نجاتم دادین
تهیونگ: خواهش می کنم بیا بریم کلاس بعدی داره شروع میشه
رفتیم سرکلاس برای یک تحقیق استاد گروه بندی می کرد منو الکس کارا باهم افتادیم
قرار شد من شب برم خونه الکس از اون ور راه بی افتیم بریم جای همیشگی تا درباره این موضوع پروژه صحبت کنیم شماره دخترو گرفتیم تا برای پروژه در ارتباط باشیم
شب شد رفتم خونش اومد در بزنم یک دختر زیبا در اومد به نظر ۱۲ ساله می خورد از در خونه الکس
دختره: ببخشید
دختره: خداحافظ الکس
الکس: وایسا ات بیام ببرمت خونه خطرناک
از زبان الکس
اومد جلو در که تهیونگ دیدم
خیلی ترسیدم
الکس:دختر عمموم هست ات
ات: سلام ات هستم
الکس: ایشون ات ، بهترین دوستم و هم دانشکده ایم کیم تهیونگ است
تهیونگ: سلام
ات: ببخشید مزاحم شدم من برم
تهیونگ: نه شما مراحمید الکس دادش خیلی خطرناک یک دختر جون تو خیابانا تنها بره
ات: ببخشید
از زبان الکس
سوار ماشین شدیم ات عقب نشست
بردمش رسوندمش خونه
ات: ممنونم خدانگهدار
الکس: خداحافظ
تهیونگ: خداحافظ
الکس: تهیونگ
الکس: تهیونگ
الکس: تهیونگگگگ
تهیونگ:چته تو
الکس: خوب چند بار صدات زدم
تهیونگ: حواسم پرت بود
الکس اینو گفت ترسیدم😬😬ولی گفتم نه الکی به دلم بد راه دادم
الکس: میگم به این دختره زنگ بزنیم اونم بیاد
تهیونگ: آهان بگو بیاد
رفتیم بالای کوه همیشگی که کافه داشت دختره کارا اومد
کارا: سلام
تهیونگ: سلام با لبخند😊
الکس: خوش اومدی
درباره پروژه یا همون تحقیق حرف زدیم هفته بعد اجاراش دادیم
یک ماه بعد
از زبان کارا
نمی دونم چرا یک حسایی به تهیونگ دارم
امروز قرار تو کافه ببینمش یعنی خیلی قرار میزاریم
خیلی مهربون لبخند میزنه
یک بار گفت خیلی دوستم داره
۶۹.۵k
۱۶ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.