The Dangerous Riddle p²²
لیسا پرسش هاشو شروع کرد....
+ خب خب خب....اینجا یه عوضی داریم....بگو ببینم....چرا اونکارا رو با جنی کردی؟ هوم؟
فیلیکس پوزخندی زد ولی جوابی نداد....
لیسا با صدای نسبتا بلند تری گفت..
+ باتو بودممم
فیلیکس به چشمای لیسا خیره شد و گفت
¥شاید چون وظیفم بود و اونم مثل تو یه مورد خوب برای تست بود! هوممم...حیف ک این یه ماموریت بود چون اون واقعا بدن پرفکتی داشت....
+عوضی....
همون لحظه که لیسا از عصبانیت سرخ شده بود جین با حالت سوالی ازش پرسید....
*چی میگه؟
+یچیز وحشتناک....
تهیونگ با حالت عصبی پرسید....
@چی میگه؟!
+ میگه بازی کردن با جنی یه ماموریت بود وگرنه دلش میخواست بدنشو تست کنه....
با گفتن این حرف از لیسا طولی نکشید که جین و تهیونگ با عصبانیت به سمت فیلیکس خیز برداشتن....
@عوضی...میکشمتتتت!
که همون موقع فیلیکس سرنگی از جیبش دراورد و اونو به سرمش تزریق کرد...
¥من که میرم ولی...شما بدونین با بد کسی طرف هستین....
چنذی بعد دکتر وارد اتاق شد و با سرنگ مرگ موش که به سرم بیمار تزریق شده بود و دستگاهی که داشت صدا میکرد روبرو شد...
☆چیشدهههه؟ خودکشی کرده؟!
+مثل اینکه بعله....
ساعت ۱۰:48
«هتل»
همگی دورهم جمع بودند و جنی خواب بود...
=یعنی اون واقعا از طرف همون فردیه که ما دنبالشیم مگه نه؟
_ درسته و این یعنی قبل از اینکه ما بخوایم حرکتی بزنیم اون مارو شناسایی کرده بود و تحت تعقیبشیم....
×پس اوضاع جلو تر از اونچیزی هست که فکر میکنیم....
خیلی وقت بود نذاشته بودمش
+ خب خب خب....اینجا یه عوضی داریم....بگو ببینم....چرا اونکارا رو با جنی کردی؟ هوم؟
فیلیکس پوزخندی زد ولی جوابی نداد....
لیسا با صدای نسبتا بلند تری گفت..
+ باتو بودممم
فیلیکس به چشمای لیسا خیره شد و گفت
¥شاید چون وظیفم بود و اونم مثل تو یه مورد خوب برای تست بود! هوممم...حیف ک این یه ماموریت بود چون اون واقعا بدن پرفکتی داشت....
+عوضی....
همون لحظه که لیسا از عصبانیت سرخ شده بود جین با حالت سوالی ازش پرسید....
*چی میگه؟
+یچیز وحشتناک....
تهیونگ با حالت عصبی پرسید....
@چی میگه؟!
+ میگه بازی کردن با جنی یه ماموریت بود وگرنه دلش میخواست بدنشو تست کنه....
با گفتن این حرف از لیسا طولی نکشید که جین و تهیونگ با عصبانیت به سمت فیلیکس خیز برداشتن....
@عوضی...میکشمتتتت!
که همون موقع فیلیکس سرنگی از جیبش دراورد و اونو به سرمش تزریق کرد...
¥من که میرم ولی...شما بدونین با بد کسی طرف هستین....
چنذی بعد دکتر وارد اتاق شد و با سرنگ مرگ موش که به سرم بیمار تزریق شده بود و دستگاهی که داشت صدا میکرد روبرو شد...
☆چیشدهههه؟ خودکشی کرده؟!
+مثل اینکه بعله....
ساعت ۱۰:48
«هتل»
همگی دورهم جمع بودند و جنی خواب بود...
=یعنی اون واقعا از طرف همون فردیه که ما دنبالشیم مگه نه؟
_ درسته و این یعنی قبل از اینکه ما بخوایم حرکتی بزنیم اون مارو شناسایی کرده بود و تحت تعقیبشیم....
×پس اوضاع جلو تر از اونچیزی هست که فکر میکنیم....
خیلی وقت بود نذاشته بودمش
۱۷۹.۸k
۰۵ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.