نود where are you به روایت زیحا:
"یک رقصنده است."
زنی را کنار شانه خود می یابد.
"چی؟"
با لیوان در دستش به خانه اشاره می کند و می گوید:
"کسی که اونجا زندگی میکنه."
بعد به طرف جیمین بر می گردد.
"از مردم اینجا نیستی، نه؟"
شرتک جین با تاپ قرمز با موهای ژولیده ی طلایی از مشخصات زن هستند.
"نه."
"از لهجه ات فهمیدم"
لیوان پرش را به طرف جیمین می گیرد و یک قدم به مرد نزدیک تر می شود.
"می نوشی؟"
دستش را روی یقه ی او می کشد و وقتی نفس می کشد،باز دم اش به گونه جیمین می خورد.
"امشب سرت شلوغه؟"
جیمین در تعجب است که چرا با نگاه کردنش به یاد رزالین می افتد.همان طور که او دستش را روی یقه جیمین می کشید.یک لحظه زن رو به رویش را با صورت رزالین می بیند.
"نمیخوای حرفی بزنی؟"
اما از لحن صدایش پیداست،او یک زن مست خیابانی است. رزالین هیچ وقت مثل او نبوده. صدایش هیچ وقت مثل این زن نبوده.صدایش؟...خدا میداند چقدر میخواهد صدایش را بشنود.صدایی که مثل هیچ کس نیست. صدایی که او را صدا می زند،در موقعیت های مختلف،با احساسات مختلف دوباره و دوباره می گوید...جیمین...
"متاسفم... من باید برم."
غرغر زن را از پشت سرش می شنود.
"هی..."
و صدایش کم کم محو می شود و دیگر چیزی نمی شنود.در هتل را باز می کند و برای یافتن سوجو به اشپزخانه می رود...
زنی را کنار شانه خود می یابد.
"چی؟"
با لیوان در دستش به خانه اشاره می کند و می گوید:
"کسی که اونجا زندگی میکنه."
بعد به طرف جیمین بر می گردد.
"از مردم اینجا نیستی، نه؟"
شرتک جین با تاپ قرمز با موهای ژولیده ی طلایی از مشخصات زن هستند.
"نه."
"از لهجه ات فهمیدم"
لیوان پرش را به طرف جیمین می گیرد و یک قدم به مرد نزدیک تر می شود.
"می نوشی؟"
دستش را روی یقه ی او می کشد و وقتی نفس می کشد،باز دم اش به گونه جیمین می خورد.
"امشب سرت شلوغه؟"
جیمین در تعجب است که چرا با نگاه کردنش به یاد رزالین می افتد.همان طور که او دستش را روی یقه جیمین می کشید.یک لحظه زن رو به رویش را با صورت رزالین می بیند.
"نمیخوای حرفی بزنی؟"
اما از لحن صدایش پیداست،او یک زن مست خیابانی است. رزالین هیچ وقت مثل او نبوده. صدایش هیچ وقت مثل این زن نبوده.صدایش؟...خدا میداند چقدر میخواهد صدایش را بشنود.صدایی که مثل هیچ کس نیست. صدایی که او را صدا می زند،در موقعیت های مختلف،با احساسات مختلف دوباره و دوباره می گوید...جیمین...
"متاسفم... من باید برم."
غرغر زن را از پشت سرش می شنود.
"هی..."
و صدایش کم کم محو می شود و دیگر چیزی نمی شنود.در هتل را باز می کند و برای یافتن سوجو به اشپزخانه می رود...
۲.۳k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.