فیک عشق شیشه ای پارت 4
ویو ته:
دختره چقد شبی م بود البته م خیلی بهترم
ولش باید برم دنبال جانگ(پسر رئیس جمهور فعلی کره
اون میدونه خاهرم کجاس
پرش زمانی عمارت جانگ
جانگ: به به عاقای کیم تشریف اوردن
ته: خفه شو بگو ا.ت کجاس
جانگ: منم نمیدونم
ته: هوم اک
جانگ: کجا..
ته: خدت خاستی
ویو ا.ت:
ب ا.ت: ایشالله اون پصره دیع نیاد
وا بیچاره چرا
ا.ت: چرا
ب ا.ت: ها هیچ پاشو بریم خونه
ا.ت: بابا ت ک تازه اومدی مغازع
ب ا.ت: حالم خوب نی بریم
بابا خیلی مشکوک بود انگار استرس داشت
پرش زمانی شب خونه:
ویو راوی:
پدر ات با عینکش ت گوسی دنباله خونه و مغازه حدید میگشت
مادر ا.ت با استرس نگاش میکرد
ا.ت ت اتاقش ع همچی بیخبر خاب بود
م ا.ت:. حالا اگه خونه و مغازه رو عوض کنیم پیدامون نمیکنن
ب ا.ت: نمیدونم ولی حداقل چن وق ازشون فراری ایم تا ببینیم چیکار کنیم
ویو ا.ت:
بلخره ع خاب نازم بیدار شدم ی توالت رفتم و اومدم ت حال
ا.ت: کسی هس؟..هووو نیسینننن
پ چر کسی نی ولش
ببینم یخچال چی داره
ع وا نامه... فک کنم مامان گذاشته
نامه: ا.ت ما میریم. بیرون نترسی خو؟
🗿🗿چر باید بترسم
پرش زمانی:
ب ا.ت: ما اومدیم
چ عجب
ا.ت: خش اومدیننننن برام چی گرفتینن
م ا.ت: خونه و مغازه
ا.ت: ن بابا
م ا.ت: زن بابا
ناموصا برام خونه و مغازه گرفتن؟
ب ا.ت: خو پاشین جمع کنین تا پس فردا اماده رفتن باشیم
ا.ت: کجا
ب ا.ت: خونه مغازه. رو عوض کردیم رفتیم ی محله دیع
میدونستم برا م خونه و مغازه نگرفتن.. چییی محله دیع؟
ا.ت: میخاییم بریمممم؟ کجاااا؟ پ دوزتانم چیییی
ب ا.ت: عبن همیشه همو میبینین🗿
م ا.ت: خو م امادم
ب ا.ت: بسم الله
وا ملت ننه دارن منم ننه دارم
م ا.ت: باید وسایلم عوض کنیم دیع
ب ا.ت: خندیدیم بسه م رفتم بخابم
م ا.ت: بیا اینم ع شوشومون
ا.ت: مامان چر ب م نگفتین
م ا.ت: یهویی شد دیع
ا.ت:
(حمایت کنیددد
خب امروزم چن تا پارت میزارم چون فردا امتحان دارم😂
#اصکی_ممنوع
#وانشات
#فیک
دختره چقد شبی م بود البته م خیلی بهترم
ولش باید برم دنبال جانگ(پسر رئیس جمهور فعلی کره
اون میدونه خاهرم کجاس
پرش زمانی عمارت جانگ
جانگ: به به عاقای کیم تشریف اوردن
ته: خفه شو بگو ا.ت کجاس
جانگ: منم نمیدونم
ته: هوم اک
جانگ: کجا..
ته: خدت خاستی
ویو ا.ت:
ب ا.ت: ایشالله اون پصره دیع نیاد
وا بیچاره چرا
ا.ت: چرا
ب ا.ت: ها هیچ پاشو بریم خونه
ا.ت: بابا ت ک تازه اومدی مغازع
ب ا.ت: حالم خوب نی بریم
بابا خیلی مشکوک بود انگار استرس داشت
پرش زمانی شب خونه:
ویو راوی:
پدر ات با عینکش ت گوسی دنباله خونه و مغازه حدید میگشت
مادر ا.ت با استرس نگاش میکرد
ا.ت ت اتاقش ع همچی بیخبر خاب بود
م ا.ت:. حالا اگه خونه و مغازه رو عوض کنیم پیدامون نمیکنن
ب ا.ت: نمیدونم ولی حداقل چن وق ازشون فراری ایم تا ببینیم چیکار کنیم
ویو ا.ت:
بلخره ع خاب نازم بیدار شدم ی توالت رفتم و اومدم ت حال
ا.ت: کسی هس؟..هووو نیسینننن
پ چر کسی نی ولش
ببینم یخچال چی داره
ع وا نامه... فک کنم مامان گذاشته
نامه: ا.ت ما میریم. بیرون نترسی خو؟
🗿🗿چر باید بترسم
پرش زمانی:
ب ا.ت: ما اومدیم
چ عجب
ا.ت: خش اومدیننننن برام چی گرفتینن
م ا.ت: خونه و مغازه
ا.ت: ن بابا
م ا.ت: زن بابا
ناموصا برام خونه و مغازه گرفتن؟
ب ا.ت: خو پاشین جمع کنین تا پس فردا اماده رفتن باشیم
ا.ت: کجا
ب ا.ت: خونه مغازه. رو عوض کردیم رفتیم ی محله دیع
میدونستم برا م خونه و مغازه نگرفتن.. چییی محله دیع؟
ا.ت: میخاییم بریمممم؟ کجاااا؟ پ دوزتانم چیییی
ب ا.ت: عبن همیشه همو میبینین🗿
م ا.ت: خو م امادم
ب ا.ت: بسم الله
وا ملت ننه دارن منم ننه دارم
م ا.ت: باید وسایلم عوض کنیم دیع
ب ا.ت: خندیدیم بسه م رفتم بخابم
م ا.ت: بیا اینم ع شوشومون
ا.ت: مامان چر ب م نگفتین
م ا.ت: یهویی شد دیع
ا.ت:
(حمایت کنیددد
خب امروزم چن تا پارت میزارم چون فردا امتحان دارم😂
#اصکی_ممنوع
#وانشات
#فیک
۱۰.۴k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.