زندگی مافیایی من با پسر عمو خشن🖤🎚
زندگی مافیایی من با پسر عمو خشن🖤🎚
پارت ۲۲
۶ساعت بعد
ویو کوک
۶ساعت میگذره که ا.ت رو بردن اما هیچ خبری نیست که دکتر اومد بیرون و رفتم سمتش
کوک :دکتر چیشد
دکتر : اگه یکم دیر تر آورده بودین زنده نمی موند اما الانم متأسفم ولی احتمال زندی بودنش پنجاه پنجاهه و به کما منتقل میشه
با گفتن هر کلمش گریم بیشتر میشد
ویو شوگا
از اون اتفاق یه هفته میگذره و جونگ کوک تا الان نه لب به غذا زده نه چشم از ا.ت برداشته
انقدری شکسته شده بود که بالاخره دکترا اجازه دادن کوک بره تو اتاق و ا.ت رو ببینه
کوک ویو
لباسای مخصوصی که دکتر بهم داد رو پوشیدم و رفتم تو اتاق
روی صندلی بغل تخت نشستم
کوک : شاید باورت نشه ا.ت اما خیلی دلم برا اون اخمای کیوتت، لبخند جذابت که از دیدنش محرومم کردی ،چشمات که حتی از ماه هم قشنگ تر بود تنگ شده . چرا تنهام گذاشتی وقتی هنوز من بهت نگفته بودم دوستت دارم. (گریه شدید)
ا.ت:منم دوستت دارم
کوک : ا.ت بیدارشدی . (خوشحالی ، گریه، بغل کردن ا.ت)
پارت ۲۲
۶ساعت بعد
ویو کوک
۶ساعت میگذره که ا.ت رو بردن اما هیچ خبری نیست که دکتر اومد بیرون و رفتم سمتش
کوک :دکتر چیشد
دکتر : اگه یکم دیر تر آورده بودین زنده نمی موند اما الانم متأسفم ولی احتمال زندی بودنش پنجاه پنجاهه و به کما منتقل میشه
با گفتن هر کلمش گریم بیشتر میشد
ویو شوگا
از اون اتفاق یه هفته میگذره و جونگ کوک تا الان نه لب به غذا زده نه چشم از ا.ت برداشته
انقدری شکسته شده بود که بالاخره دکترا اجازه دادن کوک بره تو اتاق و ا.ت رو ببینه
کوک ویو
لباسای مخصوصی که دکتر بهم داد رو پوشیدم و رفتم تو اتاق
روی صندلی بغل تخت نشستم
کوک : شاید باورت نشه ا.ت اما خیلی دلم برا اون اخمای کیوتت، لبخند جذابت که از دیدنش محرومم کردی ،چشمات که حتی از ماه هم قشنگ تر بود تنگ شده . چرا تنهام گذاشتی وقتی هنوز من بهت نگفته بودم دوستت دارم. (گریه شدید)
ا.ت:منم دوستت دارم
کوک : ا.ت بیدارشدی . (خوشحالی ، گریه، بغل کردن ا.ت)
۱۷.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.