مافیای یونگی پارت 35
ا/ت:زود بیدار شدم رفتم حموم دوش بگیرم
اجوما:دخترم ارباب گف خودت یه لباس قشنگ و خوب بپوشی و گفتن درس حسابی بپوش نه لباس های تام بوی بپوشی تو دختری
ا/ت:همین یکی مونده بود گیر نده
جوما:من پایینم چیزی شد صدام کن رف
ا/ت:زود دوش گرفتم اومدم بیرون موهام خشک کردم زود از اونجایی که کوتاه بود زود رفتم سمت کمد یه لباس درس حسابی پیدا کنم که همشون اصلا نمیشد پوشید میخواستم کت شلوارم رو بپوشم با فکر اینکه یونگی سگ میشه کونم میخوره دیگه بیخیال شدم رفتم اون طرف کمد که یونگی برام خریده بود بپوشم ته دوسشون نداشتم
نگا انداختم همشون رنگارنگ بود ایش حالم بهم خورد انگار بچم اینجور چیزا بپوشم یه لباس نظرم جلب کرد رنگش سیاه بود لیخند زدم(عکسش میرارم) این یکی خیلی خوبه ولی زیادی کوتاه اصلا به من چه خودش گف به سلیقه اون بپوشم به خودم بودم عمرا همچنین چیزی میپوشیدم زود برداشتم تنم کردم کفش های پاشنه بلند یعنی باید الان بپوشم ایش تف تو این زندگی ولی سخته با اونا راه رفتن مجبوری یدونه پاشنه بلند برداشتم تقریبا یکم پاشنه هاش کوتاه بود راحت شدم ساعت نگا انداختم به ۷ ۱۶ دقیقه مونده بود
اجوما:اومد بالا در زد
ا/ت:بفرما
اجوما:اومد تو اووو دخترم خیلی خوشگل جذاب شدی
ا/ت:ممنون (لبخند
چیزی شده؟
اجوما:عا چیزه داش یادم میرف دخترم ارباب پایین هستن بفرمایید
ا/ت:ممنون زود بارونی سیاهی که بود اونو برداشتم کفش های پاشنه بلندم در اوردم بدو بدو رفتم پایین حیاط
یونگی رو دیدم که تکیه داده بود ماشین خیلی جذاب و(عکسش میزارم) کشنده شده بود لبم تر کردم شت اون خیلی خوب شده(زیر لی
زود خودمو جمع جور کردم رفتم پیشش بریم
یونگی:سرم بالا اوردم نگاش کردم دهنم رسما چسبیده بود به زمین اولین بارم بود تو اون لباس تنگ جذاب دیدمش خودم جمع کردم اخم کردم این چیه پوشیدی
ا/ت:اولن سلام دومن لباس که خودتون دستور دادین بپوشم
یونگی:من همچنین لباسی نگفتم بپوشی
ا/ت:خودت برام لباس میکردی نیوردی دقیقه های آخر خودت گفتی من برن یه لباس انتخاب کنم تازه از سلیقه خودم نه سلیقه تو
یونگی:اوت همه لباس بود اون یکی کمد
ا/ت:شوخی میکنی دیگه انتظار داری اون لباس هارو بپوشم که رنگ هاشون خیلی بد بودن قرمز صورتی مگه من بچم اینارو بپوشم
یونگی:شت گندش بزنن همشون سر من بود اگه خودم انتخاب میکردم وقت هم تازه کم بود دیر میشد مجبوری دیگه چیزی نگفتم باشع سوار شو بریم
کاتتتتت اینم از دو پارت پشت سر هم
شرط
۲۰ لایک
۷۰ کامنت
اجوما:دخترم ارباب گف خودت یه لباس قشنگ و خوب بپوشی و گفتن درس حسابی بپوش نه لباس های تام بوی بپوشی تو دختری
ا/ت:همین یکی مونده بود گیر نده
جوما:من پایینم چیزی شد صدام کن رف
ا/ت:زود دوش گرفتم اومدم بیرون موهام خشک کردم زود از اونجایی که کوتاه بود زود رفتم سمت کمد یه لباس درس حسابی پیدا کنم که همشون اصلا نمیشد پوشید میخواستم کت شلوارم رو بپوشم با فکر اینکه یونگی سگ میشه کونم میخوره دیگه بیخیال شدم رفتم اون طرف کمد که یونگی برام خریده بود بپوشم ته دوسشون نداشتم
نگا انداختم همشون رنگارنگ بود ایش حالم بهم خورد انگار بچم اینجور چیزا بپوشم یه لباس نظرم جلب کرد رنگش سیاه بود لیخند زدم(عکسش میرارم) این یکی خیلی خوبه ولی زیادی کوتاه اصلا به من چه خودش گف به سلیقه اون بپوشم به خودم بودم عمرا همچنین چیزی میپوشیدم زود برداشتم تنم کردم کفش های پاشنه بلند یعنی باید الان بپوشم ایش تف تو این زندگی ولی سخته با اونا راه رفتن مجبوری یدونه پاشنه بلند برداشتم تقریبا یکم پاشنه هاش کوتاه بود راحت شدم ساعت نگا انداختم به ۷ ۱۶ دقیقه مونده بود
اجوما:اومد بالا در زد
ا/ت:بفرما
اجوما:اومد تو اووو دخترم خیلی خوشگل جذاب شدی
ا/ت:ممنون (لبخند
چیزی شده؟
اجوما:عا چیزه داش یادم میرف دخترم ارباب پایین هستن بفرمایید
ا/ت:ممنون زود بارونی سیاهی که بود اونو برداشتم کفش های پاشنه بلندم در اوردم بدو بدو رفتم پایین حیاط
یونگی رو دیدم که تکیه داده بود ماشین خیلی جذاب و(عکسش میزارم) کشنده شده بود لبم تر کردم شت اون خیلی خوب شده(زیر لی
زود خودمو جمع جور کردم رفتم پیشش بریم
یونگی:سرم بالا اوردم نگاش کردم دهنم رسما چسبیده بود به زمین اولین بارم بود تو اون لباس تنگ جذاب دیدمش خودم جمع کردم اخم کردم این چیه پوشیدی
ا/ت:اولن سلام دومن لباس که خودتون دستور دادین بپوشم
یونگی:من همچنین لباسی نگفتم بپوشی
ا/ت:خودت برام لباس میکردی نیوردی دقیقه های آخر خودت گفتی من برن یه لباس انتخاب کنم تازه از سلیقه خودم نه سلیقه تو
یونگی:اوت همه لباس بود اون یکی کمد
ا/ت:شوخی میکنی دیگه انتظار داری اون لباس هارو بپوشم که رنگ هاشون خیلی بد بودن قرمز صورتی مگه من بچم اینارو بپوشم
یونگی:شت گندش بزنن همشون سر من بود اگه خودم انتخاب میکردم وقت هم تازه کم بود دیر میشد مجبوری دیگه چیزی نگفتم باشع سوار شو بریم
کاتتتتت اینم از دو پارت پشت سر هم
شرط
۲۰ لایک
۷۰ کامنت
۲۲.۴k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.